• وبلاگ : دست خط ...
  • يادداشت : عفت پروين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    وبه حق اين بانوي مكرمهكريمه اهل بيت مي باشند

    موفق باشيد

    باسلام من هم با تبادل لينك موافقم

    + محبوب 

    کوچک بوديم و عشقمان همان دو سه مجله اي بود که بعضي شبها بابا به خانه مي آورد . داستان هايش را با هم مي خوانديم و شعر هايش را با هم حفظ مي کرديم .
    روزگاري داشتيم .
    قيصر امين پور را از همان روز ها شناختيم .
    با اکبر ليلا زاد
    با مثل چشمه مثل رود
    بادنيا همه آفتاب گردان
    با آينه هاي ناگهان
    کوچک بوديم و با شعر هايش بزرگ شديم و دنياي جديد را از نو شناختيم دنياي آدم هايي که درد دارند و دردشان نه از جنس درد مردم زمانه که همان درد مردم زمانه بود .
    آدم هايي که چو گلدان خالي لب پنجره پر از زخم هاي ترک خورده بودند و از اين دست عمري را سر کرده بودند
    آدم هايي که که اين روز ها که مي گذرد هر روز احساس مي کنند که کسي در باد صدايشان مي کند .آدمهايي که عشق را به تفسير مي کشيدند و خود نيز از همانان بود
    آنجا که مي گفت
    و قاف حرف آخر عشق است

    آنجا که نام کوچک من

    آغاز مي شود
    آنقدر در وادي عشق غرق بود که اين آخري ها دستور زبان عشق را هم روانه بازار کرد :




    دست عشق از دامن دل دور باد!
    مي توان آيا به دل دستور داد؟
    مي توان آيا به دريا حکم کرد
    که دلت را يادي از ساحل مباد؟
    موج را آيا توان فرمود، ايست!
    باد را فرمود، بايد ايستاد؟
    آنکه دستور زبان عشق را
    بي گزاره در نهاد ما نهاد
    خوب مي دانست تيغ تيز را
    در کف مستي نمي بايست داد