• وبلاگ : دست خط ...
  • يادداشت : خانوم مدير كجاين؟؟؟؟(خادم زخمها...25)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    :)))))))))))))

    شمسي كلا صداش بالاس

    منو نبرده بوديد مديريت كنم خب چر ا؟‌

    + سروساده 

    : باز دلم آمده در پيچ و تاب* انقلب ينقلب انقلاب* همچو گياه لب آب روان* اضطرب يضطرب اضطراب* آتش عشق است که در اصل و فرع* التهب يلتهب التهاب* نور خداييست که در شرق و غرب* انشعب ينشعب انشعاب* آب حياتست که در جزء و کل* انسحب ينسحب انسحاب* شک که دل موهبت عشق را* اتهب يتهب اتهاب* از سر شوق است که اشک بصر* انحلب ينحلب انحلاب* صنع نگارم بنگر بى حجاب* احتجب يحتجب احتجاب* سر قدر از دل بى قدر دون* اغترب يغترب اغتراب* آمُليا موعد پيک اجل* اقترب يقترب اقتراب* شاعر:علامه حسن زاده آملي
    سلام آباجي طاعات و عباداتتون قبولي حق
    اولا که چايي خوردن اين بندگان خدا ربطي به گرما نداشت! همه شون آذري زبان بودن و چايي خور ماهر
    دوما من داد نميزدم! بزرگ بودن فضا ايجاب ميکرد که صداما يخده ببرم بالا
    سوما شايد علت چپ چپ نگاه کردن اون خانوما ريتميک اعلام کردن "بفرماييد شام" بوده! البته تا اونجا که يادم مياد ي بار بيشتر ريتميک اعلام نکردم اون هم مهمون نداشتيم جمع کاملا خودي بود (به مرضيه دايي و عطيه گفتم )
    چهارما خانوم مدير اونوقت که مردم براي حل مشکلات به شما مراجعه ميکردند جزو دسته اول مهمونا بودن و خواب پادشاه نودم رو ميديدن
    پنجما چه حالي ميده شکلکات راه افتاده منم هي فرت و فرت برات شکلک در ميکنم

    از شوخي گذشته،‌آبجي شب هاي قدر ما رو از دعا فراموش نکني ...