• وبلاگ : دست خط ...
  • يادداشت : پلاكهاي تنها مانده .....6
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اون سالها اينجاها . اينجوري عيد رو جشن مي گرفتن:

    درست‌ سال‌ شصت‌ و دو
    لحظة‌ تحويل‌ سال
    رفته‌ بوديم‌ تو سنگر
    رفته‌ بوديم‌ عشق‌ و حال

    تو اون‌ شلوغ‌ پلوغي
    همه‌ چشارو بستم
    دستهاتوي‌ دست‌ هم
    دورسفره‌ نشستيم

    مقلب‌ القوب‌ رو
    با همديگر مي‌خونديم
    زوركي‌ نقل‌ ونبات
    تو كام‌ هم‌ چپونديم

    همديگر و بوسيديم
    قربون‌ هم‌ ميرفتيم
    بعدش‌ برا همديگر
    جشن‌ پتو گرفتيم

    سلام
    وبلاگ جالبي داري.
    اگر به بازيهاي کامپيوتر علاقه مندي يه سر به وبلاگ من بيا و يکي از چهار بازي امروز را انتخاب کن تا زودتر از بقيه در وبلاگ به نمايش گذاشته شود.
    راستي لازم نيست به يادداشت هاي اولي و دومي نظر بدي.
    بسيار متشکرم
    See You Around

    + زيباترين شکيب(آباجي!) 
    يا لطيف
    پس اين بود دليل رفتنت از اتوبوس ِ ما...؟!؟!؟
    ضرر کردي رِفيق!
    ما رفيق ِ نيمه راه بوديم ديگهههه....؟؟؟!!