سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

رسیدیم. مرزی خسرویا میگم . رسیدیم. راسش بی وضو که نیمیشد پامونا بزاریم روی خاک چنین جایی.... اومدیم پایین . راه افتادیم دنبال روحانی کاروانمون حج آقا سلیمی. انگار یه بلندگو قیفیم داشتن . صداش کم بود ، ولی خب میساختیم. حج آقا شروع کرد به نوحه خونی آ مداحی.:آقا جان .....
   روی نیاز من تو، مهر نماز من تو              ای که ز داغ حسرتت، سینه پر آه میکنم
منظر چشم من بُود، نقشه کربلای تو       سیر نمی شوم از آن، هر چه نگاه میکنم

 تا رسیدیم لبی مرز.یه  زیارتی عاشورا دسته جمعی خوندیم، که سرحالمون کرد، اساسی. آی جادون خالی ..... به یادی خیلیادون بودم . می دونی!!!!! از شاخص ترین لحظاتی این اردوی نسبتا معنوی بود.
جادون خالی .......
خدا عوضی خیرش بدد این حج آقا را.

        


بعدی کلی عشق و حال برگشتیم سمتی اتوبوسا .... یوخده اونورترمون یه کاروان اومده بودن داشتن کارا اداریشونا میکردند که راهی بشن. راهی سرزمین عشق و امید و ایثار. کربلا-نجف-سامرا-کاظمین........... رفدیم جادون خالی کلی خوش آ بش با راهیان سرزمین کربلا.