سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

این پایین بیمارستان هست . بیمارستانی که ما 30 تا شهید دادیم تا تصرف شد. سرتاسر این تپه نقطه به نقطه ش خون شهید ریخته شده . باید همه با دست نماز پا روی این تپه بگذارن. این تپه اگر تصرف نمیشد، کردستان هم تصرف نمیشد. کردستان از دست رفته بود.
یک گروه هم از تهران اومده بودن . به مسئولیت داریوش فروهرو دارودستش. که میآمدند و میرفتند در مهاباد جلسه و میزگرد تشکیل میدادند، تا کردستان تقسیم بشود و هر گوشه ایش رو بدهند دست یکی از گروهها. ما بلند شدیم ، گفتیم اگر کردستان مال اونهاست، مال ما ئ الباقی کردها هم هست. در این رابطه پیشمرگان مسلمان کرد فداکاریهای زیادی کردند.

ما اینجا خونمان با سایر برادران قاتی شده بود. خون برادران کرد و فارس و ... همه قاتی بود. ما همدیگر را برادر صدا میکردیم، وقتی ما میدیدیم خون قاتی شده، نمیتونستیم جور دیگه ای فکر کنیم. همه برادر بودیم.  
کردستانکوچک بود و گروه های زیادی داشتیم که همه شون اومده بودن و همه ادعای حکومت می کردند. 10 تا گروه توی این شهر 10 تا پایگاه داشتند. و هر 10 تا حکومت میکردند.
ما که مهاجرت کرده بودیم به شهرهای اطراف خانوادهامون اینجا بودند. زن و بچه ی ما اینجا بودند، خدا شاهده هست ، هفته ای 2 بار تمام خانواده ی ما رو گروگان میگرفتند تا ما خودمان را تسلیم کنیم.
می آمدند توی خانه ی ما و حبوبات رو قاتی میکردند و بالاسر خانواده مان می ایستادن و حکم میکردند که اینها رو دانه به دانه از هم جدا کنن. اینها اینطور بودند. زن و بچه ما را زجر میدادن. حبوبات قاتی که بشه ، از هم جدا میشه دیگه؟
اینجور زجرشون میدادند یا میبردنشون پایگاههاشون و آزار و اذیت میکردند. بعضی ها رو سرشان رو میبریدند. ما هم دور بودیم و زن و بچه مان اینجا بودند.....
اسیر که نباید اذیت و آزار شود، مگر ما اسیر های عراقی را که میگرفتیم، آزار میدادیم؟!! ولی اینها ........حالا ما بومی بودیم و اینها میترسیدن یک روزی ما مسلط بشیم و تلافی کنیم. میترسیدند و سر نمیبریدند، ولی غیر بومی ها رو میگرفتند و خدا شاهده سر میبریدند. من پیشمرگی داشتم ، که بچه قصر شیرین بود‍، اطراف کامیاران گرفته بودندش، اینقدر ظالم بودند که با یک تیر نکشته بودندش، سرش رو گذاشته بودن روی یه سنگ و با یک سنگ دیگر زده بودند توی سرش تا مغزش متلاشی شده بود. ...اینها اینقدر ظالم بودند.......