سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

یا علی از ناله، چاه کوفه را آذر نزن

یا حسین جان از نوک نیزه، آتش به خشک و تر مزن

زینب کبری دگر بر چوب محمل، سر مزن

چاک بر پیراهن خود، پای تشت زر مزن

می رسد روزی که، می شود روشن دو عین

خیزد از مهدی ندای یالثارات الحسین

شب بعد از صحبتهای حاج آقا سلیمی، یکدفعه دیدیم، به به .... نمی دونب...آب از لک و لوچه همگیمون راه افتاد.جناب کیانی با یک فقره کیکی دو طبقه ای شکلاتی اومدن وسطی جمع. بروبچام به سرعتی برق ا باد جا واکردند، تا وسطی جمع کیک را بزارندآ برند.........ولی ایشون جونشون بود آ این کیک. مگه میشد ازش جدا بشند.!!!!!!
کیک اومد این وسط آ جناب کیانیم برا اینکه توو تاریخ ثبت بشد که ایشون یه همچی کیکیا برا ما خرج کردند تعارف کردند تا همه تک تک بیان با کیک عکس بیگیرند. بروبچا کیک ندیده ماوم شروع کردند به عکاسی. یه نیم ساعتی طول کشید تا دوستان یکی یکی خودشون یا بچاشون رفتند کناری کیک نیشسند آ با کیکی دوطبقه ای شکلاتی عکس گرفتند.
این کیک خوردن داشت. بالاخره از جیبی خودمون رفته بود.... خلاصه از اون کیک به اوووون بزرگی آ عظمت ، یه تیکه اندازه کفی دست به ما رسید تا بچشیم. اما جادون خالی خوشششششششش مزه بودا. چسبید.
اون شب بعد از مراسمات مفصل کیک خوری آ غیره و ذالک. راهی خوابگاه -مجتمع فرهنگی شهید بروجردی- شدیم. حضراتی آقایونم همونجا شبا گذروندند تا بلکی یوخده احوالاتی رزمندگانی اسلاما درک کنند. صبح هم صبحانشون رو کنار پیاده رو خوردند.
صبح از اونجا راهی روستای نگل -دروازه قرآن نوگل- شدیم.ظاهراً مسجد یا موزه ای بود که قران دست نویسی اونجا گذاشته بودن که ظاهراً به دست خط خلیفشون بود.همون سومی رو عرض میکنم.