سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

با عرض تسلیت محضر شریف آقا اباصالح المهدی(عج) و خانم فاطمه زهرا(س)

السلام علیک یا رسول الله زیارتگاه خلوت 4 امام معصوم بقیع (ع) 

شب را در خوابگاه یکی از ورزشگاههای بانه ماندیم.
رسیده وا نرسیده به بروبچه ها آماده باش جهت بازار روبی دادن. راستش دیگه حوصله نداشتم. نشستم و هرچی بهم برپا دادن از جام ورنخیزیدم. بروبچا رفتند آ من و یکی دوتا خانوما موندیم....... من نیشسته بودم طبقه بالای تختهای دوطبقه (از این جهت سطح فکرهام بالا رفته بود) و یه جورایی خود درگیری داشتم. نمی دونم چرا ... ولی از چنین سفر و اردویی بیش از این انتظار داشتم به خصوص به خاطر ایامی که پشت سر می گذاشتیم. با خودم زمزمه می کردم...
 

ای دوست قبولم کن و جانم بستان 
مستم کن و از هر دو جهانم بستان 

 با هر چه دلم قرار گیرد بی تو 
آتش به من اندر زن و آنم بستان

خلاصه کلی دمق بود آ قاتِ قات........
یه تلفن زدم به یکی از بزرگوارانی که قبل از اومدنم ، باهاش مشورت کرده بودم. بعد از سلام و احوال پرسی شروع کردم به نق زدن...... این بنده ی خدا هم مونده بود به من چی بگه ، البته بنده هم با یک جمله ی ایشون جواب نق هامو گرفتم. ایشون خب که نق هام رو زدم یک جمله فرمودن: مگه من نگفتم با این جماعت نرو . حال و هواشون با حال و هوای اردووهای بلاگ تا پلاک کلی فرق میکنه؟.!!!!!!!
گوشی رو گذاشتم یه کناری آ شروع کردم به فکر کردن . یادم افتاده بود به شعری که یکی از بزرگان اهل ادب در محضر آقا خونده بود:

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم.
شد شد ، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانه ی یک دوست در زدم
اینبار شکل در زدنم را عوض کنم

وقتی چمن رسیده به اینجای(اشاره تا بالای دهان) شعر من
باید که قیچی چمنم را عوض کنم
پیراهنی به غیرِ غزل نیست در برم
گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم؟

دستی به جامِ باده  و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آنچه منم را عوض کنم

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی که پیوه ی کهنم را عوض کنم
مرگا به من که با پر طاووسِ عالمی
یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

عمریست به راه نوبت ماشین نشسته ام
امروز می روم لگنم را عوض کنم
تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد
روزی هزار بار تنم را عوض کنم

دارد صفار عمر کجا می برد مرا؟
یارب عنایتی پیرهنم را عوض کنم
ورنه ز حول مرگ زمانی هزاربار
مجبور میشوم کفنم را عوض کنم..........
شب بروبچ که برگشتن توی اتاقمون اجلاس سران برگزار نمودیم. و طی برنامه ای پس از اختلاط های خصوصی و تخصصی، تصمیم بر این گرفتیم که بانوی بزرگوارمان ، استاد عظیم الشانمان سرکارخانم شادرخ را به روایتگر وادار نماییم تا بلکی دوزار سطحی فکریمون ارتقاع یابد.