سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

رسیدیم طلائیه. همون طلائیه که ازش خاطره ها دارم........

ولی اینبار حالم اصلا خوب نبود. رفتم کناری مصلایی که همون دم ساخته بودن نشستم. نمی تونستم. نمی تونستم راه برم. عینی این آدمای دربه در یه گوشه نشستم آ به بروبچ هایی که راهی بود نگاه می کردم...............
گوشی موبایلم روشن بود آ برنامه هایی که آقای احدلیلاوی پارسال توی حسینیه دوکوهه اجرا کرده بود آ منم ازش فیلم گرفته بودم را گوش می کردم. من که اینجا تنها نشستم. حداقل از شعرای این راوی استفاده کنم. میدونی لیاقت من امسال بیش از این هم نبود. از هر راهی رفتم، به دری بسته می خوردم.

پر شده از می بلا             بار دگر سبوی من
آنکه خدا شناس شد      زیر ستم نمی رود


 

نام حسین جلوه گر ، گشته به کل کائنات
آیه ی مصباح الهدی ، راز سفینة النجات


 

خفتگان در استتار حرفها !!
کبکهای سر به زیرِ برفها !!
ای جهان و ای جهاندارانِ غرب !!
صهیونیستیهایِ رذل و بت پرست !!
زیر دستانِ زمان جرج بوش !!
ای شغالانِ به ظاهر چکمه پوش !!


 

این حدیث غم از اینجا ساز شد
جنگ ، از گور شما آغاز شد
این خیال خام دشمن بود، نه؟؟
بر سرش چون قصدِ ماندن بود، نه؟؟
بی اینکه داند، پا در این گرداب زد
روز روشن ، چشم خود در خواب زد
بی خبر از اینکه در این ، ایران زمین
همچو صیادی، نشسته بر زمین
رادمردانی دلاور ، با خدا
با فنون و رزم دشمن ، آشنا


 

کوفه بر کربلا تقدیر شد
لشکری چون 27 تشکیل شد


 

ای دوکوهه بهترین یارت کجاست؟دوکوهه. ساختمان ذوالفقار
بوذر و سلمان و عمارت کجاست؟
خاطراتی داری از فتح المبین
از رشادتهای سردارانِ دین


 

بر تنم آتش زده خاموشیت.......


  

لحظه ی پرواز یاران را بگو
نم نم و رگبارِ باران را بگو
از خداجویانِ عشق و عاشقی
از کریمی، از چراغی ، صالحی
در حراسم ، تا روم از یاد تو
ای دوکوهه این منم فرهاد ِ تو


 ای عجب با من نمی گویی سخن
جانِ من ، چیزی بگو ، حرفی بزن..............

حاج همت
حاج همت 
شیرِ میدانِ نبرد
روی دشمن از حراسش گشته زَرد
ای قلم با طبع ِ من پرواز کن
نکته از رزمنده ای آغاز کن
همنواشو با دِل دریادلان
بر کویر دل ببار ای آسمان
هویِ یاران این صدای ساز کیست؟
سرخوش از هوو گشته ام، این آواز ِ کیست؟
عاشقان این هوو، صدای باد نیست
این صدای تیشه ی فرهاد نیست
این طنین گام یک نام آورست
از بلاجویان فتح و خیبر است
بوسه بر پایش هزاران تیر زد
بر دلان، با رفتنش زنجیر زد
عاقبت جام شهادت سر کشید
با ارادت سمتِ جانان پر کشید
گویم از دلهای دریایی سخن
آمد از محسنِ وزوایی سخن
می رباید گوی سبقت از رغیب
با کرامت یارِ گردان حبیب
راه را گم کرده در فتح المبین
با همه همرزم های راستین
دستهایش را به سوی حق دراز
 می زند چنگ توسل از نیاز
دامن زهرا و دست عاشقان
اینچنین بگشوده باید راهشان
یک گل از باغ شهادت چیده ام
در وصیت نامه ی او دیده ام
با خدای خود روایت می کند
عشق را با خون حکایت می کند
تا ز سلمان می رسد بر گوشِ من
از حسینِ قجه ای می گویم سخن
می سرایم عاشقانه دهر را
جاده ی اهواز - خرمشهر را
حاج احمد را پیام فتح داد
تا آخرین قطره ز خون کرد اجتهاد
در حصار ِ سخت دشمن مانده است
راه دشمن را در آن هنگام بست
نام ثار الله دائم بر جبین
جان فدا‍، بر عظم ِ آن فتح المبین........................  

این بسیجی از ره دور آمده
همسفر با فرقه ی نور آمده
................................. چشمم به عکس حاج احمد متوسلیان افتاد :
دیده را با خاطراتت نم کنم
خاک پاکت سرمه ی چشمم کنم
........
آه سرداران چه غوغا میکنید
عشق را نادیده امضاء میکنید؟
بی شما دریا سرابی بیش نیست
دیده را هستی نقابی بیش نیست
وای بر من ، وای بر من دیده را آهم گرفت
حاج احمد سدِ راهم را گفت
این همان فرمانده ی هوشیار ماست
هست جاویدالاثر . سردار ماست
حاج احمد: ما هنوز آماده ایم
دست در دستِ شهادت داده ایم
از هوایِ حس و دلتنگی بگو
در کدامین جبهه میجنگی بگو
ما مگر فرمانبر تو نیستیم؟َ
بی حضور تو کسی را کیستیم؟؟
روی بوومِ دل ، عزارت میکشیم
تا ابد ما انتظارت میکشیم


نماز ظهر رو خوندیم آ راهی شدیم. راهی شلمچه.