سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

امروز رفته بودم گلزار یه سری بزنم به سید حسین. آخه........

صبح درآدیوارا شهر رو که دیدم یوخته شکه شده بود.

دستهای رذلی که جرعت کرده بودن کلماتی رو بنویسن. و آدمهایی که هنوز نیومده بودن این لکه های ننگ رو پاک کنند. هنوز وقت نکرده بودن. هنوز....

امروز روز وفات بود.. روز وفات حضرت فاطمه معصومه(س). خواهر امام غریبمون. امام رضا(ع).
امروز اولین روز درگذشت آیت حق, حضرت آیت الله ... بود.

خدایا تاب آوردن, نفس کشیدن, روی پا موندن, به زندگی ادامه دادن, ..... توان میخواد. داشتم به سید حسین میگفتم. ........... پدری حاج جواد 16 ساله که هفتمی تیرماهی 61 توی کردستان شهید شده بود نظرم رو جلب کرد. مشغولی شستشوی سنگ مزار پسرش بود. میدیدم که میره جای دیگه ای و بر میگرده. فکر کردم نشستن من اینجا مزاحت ایجاد کرده براش. 

پاشدم. منم راه افتادم به عزیزان دیگه سری بزنم. دیگه قصد خداحافظی داشتم که ناخداگاه دوباره رفتم سر سید حسین. بازم پدر حاج جواد 16 ساله بودش. موقع رفتن, رفتم یه سلام و عرض ادبی به پدر شهید کنم. پرسیدم از اینکه توی چه عملیاتی شهید شده.

برام تعریف کردن که پسر 16 سالشون توی کردستان به دست کموله ها شهید شده , جنازه پسرشون رو روز شهادت آیت الله بهشتی براشون آوردن و پسر 20 سالشون که از نیروهای اطلاعات عملیاتی بوده از لشکر امام حسین توی والفجر 8 شهید میشه.......

خیلی احساس شرمندگی میکردم در برابر این خانواده ها...... از اینکه ما داریم چه بلایی سر این مملکت اسلامی میاریم.