سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

میدونی من از اونایی نیسیتم که همیشه آه و نالشون بلند‍ِ . راستش هیچ خوشم نمیاد کسی من رو با قیافه ی اچق وچق ببینه ............

آخه همینجوریش هم بی ریختم . دیگه چه برسه درهم و برهم هم باشم .

ولی به جان سونیا امروز خیلی دلم گرفته . میدونی جمعس امروز . روز تعطیل .

یعنی از همون دیشب . خیلی حالم گرفته بود . نمیدونم چرا . یعنی راستش نمیدونم برای کدوم زخم دلم . اینقدر این دل من نامردیش گل کرده و ساز ناکوک میزنه .

میدونی خیلی دلم لک زده برای یه دوست درست و درمون که بشه باهاش چهار کلمه گپ زد . یه صحبت دو طرفه یعنی هم بگم . هم بشنوم . هم از درد و دلهای خودم بگم . هم از درد و دلهای اون بشنوم . اینجوری حداقل حس میکنم اونم من رو آدم فرض کرده و داریم از افکار و نظرهای همدیگه استفاده میکنیم . ولی . اماااااااا.........

اما............

امان از رفیق . که نوع آدمش اصلا پیدا نمیشه .

پیدا نمیشه .

نه که فکر کنی توی مهربونم رو آدم فرض نمیکنم ها ....نه . ولی خب دیگه هیچ ازت خوشم هم نمیاد . یعنی همیشه حالم از تک و تعارفهای اینترنتی حالم بهم میخورده . درسته که ادب حکم میکنه تحویلت بگیرم . ولی خب دیگه تو بدرد هم زبونی نمیخوری . آخه آدم نیستی . فوق نهایتش که خیلی بالا بالاها سیر کنی . آی دی با نزاکتی هستی .

اونهم محترمانه عرض کنم که اون دردودلهات بخوره تو فرق سرت . چون اصلا نمیشناسمت که بتونم بفهمم داری فیلم بازی میکنی یا واقعا داری عین آدم دردودل میکنی.

نه ..........بی معرفت نباش . منصفانه قضاوت کن . چون من هم منطقی حرف میزنم .

تو رو نمیدونم . ولی من بیش از 5 ساله توی دنیای مجازی وبلاگ مینویسم و گاهی با بروبچ میچتم . پس اونقدرام بچه مچه نیستم . حتما یه جاهایی یه چیزایی دیدم . که دارم اینجوری میتازونم و میگم از همدردی دوستان وبلاگی اونقدرهام مرحمی روی زخم دلم نمی نشینه .......

میدونی ماها اینجا توی صحنه ی وبلاگ خیلی صادق و ساده هم که باشیم . نمیتونیم باهم از مشکلات شخصیمون بگیم .

 مثال عرض میکنم :

 فرض کن من از مشکلات محیط کاریم باهات بگم . و هرچی توی دلم هست با تو که فقط توی وبلاگستون باهات آشنا شدم بگم . از کجا مطمعن باشم که یک سال دیگه . دوسال دیگه با تو همکار و آشنا در نمیام . کارم توی محیط کاری گیر نمیکنه . .....نمیدونم روشن شد؟؟؟؟؟؟؟

نه اصلا بزار برات بگم .

 

اون قدیما ، با یه بنده خدایی توو همین وبلاگنویسی آشنا شدم . ( بعد ازش اجازه میگیرم اگه حرفی نداشت همینجا میگم کدوم عزیز بود) با وبلاگش آشنا شدم . طراحی وبلاگشم یه زمانی من کردم . البته میدیدم که هیچ وقت آن نیست و معلومه از نظر کاری خیلی سرش شلوغه . ولی خب از نوع کارش خبر نداشتم . یه زمانی خیلی دلم از مدیرعاملمون پر بود ........ این عزیز هم آن لاین بود . منم دریغ نکردم تا گفت خب چه خبر ؟ خوش میگذره . کاروبار چطوره ؟ ... شروع کردم از زمین و زمون هرچی بلد بودم و نبودم نثار مدیرعاملمون کردم و ...... وقتی خالی شدم . پرسید حالا مگه کدوم شرکت هستی . گفتم . گفت من میتونم مشکلتون رو رفع کنم . مشکلی که برای شرکتتون پیش اومده . آقا منو میگی . وا رفتم . نمیدونستم چه خاکی برسرم کنم . حالا که فهمیده بودم اون بنده خدا چیکارس و مطمعن شده بودم مشکل اساسی ما به دستش حل میشه . نمیشد ازش کمک نگرفت . ولی از طرفی هم ضایع کرده بودم خودم رو ....

افتاد ؟!؟.......

دوزاری رو میگم .

حالا وقتی میگم دلم گرفته و مشتاق یه گپ دوستانم . اما نه با تو . نگو چرا .