باز باران با ترانهمي خورد بر بام خانهيادم آرد كربلا رادشت پر شور و نوا راگردش يك روز غمگين گرم و خونينلرزش طفلان نالان زير تيغ و نيزه ها راباز باران با صداي گريه هاي كودكانهاز فراز گونه هاي زرد و عطشان با گهرهاي فراوانمي چكد از چشم طفلان پريشانپشت نخلستان نشستهرود پر پيچ و خمي در حسرت لبهاي ساقيچشم در چشمان آ رام و سنگينمي چكد آهسته از چشمان سقا بر لب اين رود پيچانباز باران با ترانهآيد از چشمان مردي خسته جان هيهات بر لب از عطش در تاب و در تب نرم نرمك مي چكد اين قطره ها روي لب شش ماهه طفلي رو به پايانمرد محزون دست پر خون مي فشاند از گلوي نازك شش ماهه بر لب هاي خشك آسمان با چشم گريان باز باران باز هم اينجا عطش، آتش، شراره جسم ها افتاده بي سر پاره پاره ....مي چكد از گوش ها باران خون و كودكان بي گوشوارهhttp://www.2saateeshgh.blogfa.com برگرفته از