بايد تمام حاشيهها را رها کنم... آقا اجازه هست شما را صدا کنم؟ اينجا کسي به فکر شما نيست! چاره نيست! بايد که راه را، ز رفيقان جدا کنم! شايد ز ياد رفتهاي آقا ! چگونه من، با اينهمه گذشتن ِآدينه، تا کنم؟ آنقدر جمعه رفت و خبر نيست از شما، ماندم چگونه آمدنت را دعا کنم!؟ دل در قنوت بود و دو چشمم به خواب رفت... بايد نمازهاي خودم را قضا کنم! با شعر هم نميشود از غربتت سرود... آقا چگونه دِين خودم را ادا کنم؟