• وبلاگ : دست خط ...
  • يادداشت : 8- از تفحص مي گفتند...(دوكوهه قطعه اي از بهشت)
  • نظرات : 3 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام به دوست عزيز و جونم!
    اول بگم که من عاشششششششششق دوکوههم...
    اونبارم فک کنم به شما بود گفتم...با هيچ جا مثل دوکوهه حال نميکنم...
    بخصوص حسينيه گردان تخريبش...
    پارسال من خودم تو راه واااااااااااااقعا خواب بودم و نفهميدم مسير چه شکليه...واقعا خواب ها..چشامو که باز کردم ديدم يه حسينيه روبرومه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    امسال اما بيدار بودم...
    با اينکه سر درد عجيبي از ديشبش داشتم و ميخواستم نرم اما دلم نيومد...
    تو قبرا که يه لحظه دراز کشيدمم آرامش عجيبي داشتم!
    بعد اينکه شهداي تازه تفحص شده ي شرهاني هم مارو نطلبيدن...
    و با اينکه فکه يه ربع بوديم که به شرهاني برسيم اما نرسيديم...
    ولي به جاش برگشت با دوکوهه وداع داشتيم...

    راستي من عاشق نوشته هاي شمام هااااااا...
    با لهجه قشنگتون...
    موفق باشيد.
    فعلا خدانگهدار