• وبلاگ : دست خط ...
  • يادداشت : 27.با وضو بشين(پلاكهاي تنها مانده)
  • نظرات : 3 خصوصي ، 40 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هديه 

    سلام

    درست و راست گفتي
  • + ماجراي سلماني!
  • نويسنده: محمدعلي

    را بخون وبلاگ ايران سلام

    اينو يه نفر تو يه وبلاگ براي يه نفر ديگه گذاشته بود و منم براي شما آوردمش خدا خيرش بده آدم شرمنده مي شه از خودش:

    نيمه شب در حادثه ي غرق شدن كشتي اي در درياي طوفاني- همه در وحشت مرگ - هراسان در حركت و فرياد زدن بودند.

    كودكي از خواب بيدار شد!

    گفت كودك:چه شده است؟

    مادر گفت: كشتي در حال غرق شدن است...

    كودك در حاليكه سرش را به بالش مي سپرد - چشمانش را بست و بآرامي چنين گفت: هيچ اتفاقي نمي افتد - پدر من ناخداي كشتي ست و سكان در دست اوست.

    كودك نا خدا چنين ايماني داشت.

    منه با خدا چنين ايماني دارم گر - چو كودك باشم.

    خداحافظ

    پاسخ

    خبس.کاري خبي کردس