• وبلاگ : دست خط ...
  • يادداشت : 33.از زبوني حاج محمد احمديان(پلاكهاي تنها مانده)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمدکبيري 
    محمدکبيري ازرهنان خاطرات جنگ ورزمندگان وشهدابايدبه جدي گفت
    پاسخ

    ايشون هم به جدي گفتن. به شوخي نبود. منظور ايشون از طرح اين خاطره اين بود که نبايد زود و تند درمورد آدمها قضاوت کرد. صداقت چيزي نيست که به هرکسي بدهند.

    پاسخ

    سلام اخوي. عرضي بود؟ در خدمتيم.
    + سيد 


    سلام په باقيش كو؟ چرا نصفه نوشتي؟

    خداراشكر آرشيوم نداري آدم يخده بگردد

    انقد ذوق كردم بلخره يكي ماجرا اين شهيد سيد مسعود رشيدا نوشده ..حالام كه شوما نوشدي نصفه بي اسم و آخري ماجرا...

    واقعا كه...

    من نيميدونم بايد برام بفرسي چون مو به مو دقيقآ خب نوشده بودي

    منتظرم

    + حديث 
    سلام
    اميدوارم که خوب باشين
    من امروز از اردوي جنوب برگشتم
    جاي همتون خالي
    حاج آقا احمديان کلي از خاطرات جبهه برامون گفت
    دلم براش يه ذره شده به خدا
    بهترين و به يادماندني ترين اردو يا مسافرت عمرم بود
    مواظب خودتون باشيد
    خدافظ
    + عطرگل 

    خيلي قشنگ لهجه ي حاجيوبيان کردي خاطرات هويزه ...ماه آسمونش يادم نميره!

    سلام دوست گرامي

    جهت اطلاع مي گم

    اقاي احمديان حال شون بده

    براشون دعا كنيد

    پاسخ

    شکر الحمدالله که بهتر هستن. احوالاتشونا جويا شدم . شکر که بهتر بودن.ممنون که خبر کردين

    سلام

    بقيه اين داستان كجاست؟ (اصفهوني بخون چون من بلد نيستم اصفهاني بنوبسم )

    پاسخ

    متن بعدي ادامه شا تعريف کردس حاجي.
    + ريحانه 
    سلام خسته نباشيد وبلاگ خوبي داريد اما براي جدا كردن متنهادون از تصوير خوبي استفاده نكرديد اون تصوير جاي پاي ...بهتره عوضش كنيد

    سلام

    چيطورين ؟حالتون خوبس؟

    الهي درد نگيريد يعني من اين قدر لهجه اصفهاني دارم !

    استفاده کردم .

    قلمتون خاکي دلتون آسموني

    يا لطيف

    دقيقا جائي كه من عقب موندم! من بعد از صحبت هاي حاج كاظم موندم... همونجا... نمي دونم چي بدست آوردم، اما صحبت هاي حاج محمد رو از دست دادم!

    التماس دعا

    يا علي

    + زيباترين شکيب 
    يا لطيف
    سلام آباجي!
    يادواره شهداي گمنام دانشگاه داشتيم...
    جات خالي بود...
    خيلي حال داد...حس و حالي جبهه س!
    آخييييي از آقاي احمديان گفتي... دلم براشون نقطه شده!
    رفيق بدعا!

    سلام
    اااا(الف به کسر) چرا اينجا سر صحنه حساس داستانتون رو قطع کرديد؟
    ولي خيلي ممنون، من خيلي کيف مي کنم اين لهجه اصفهوني رو ميشنوم....آدم دلش قلقلک ميخوره...واسه همين هم خيلي رفقاي اصفها ني دارم...خدا حفظشون کنه

    يا علي مددي!