سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

هنوز سری پا ....آ توو آفتاب وایساده بودیم .......... ( البته خسته نبودیم . اینقده این حرفا برامون جالب انگیزناک بود که خستگی برامون نداشت) که اون یکی جناب سرهنگ که ظاهرا بومی بودند آ یکی از همون اعضاء سازمان پیشمرگان مسلمان کرد بودند اومدن جلو قاتی جمع آ‏ خلاصه .....
بعد از جناب سرهنگ رستمی جناب سرهنگ دارورزین که از 13-14 سالگی عضو سازمان پیشمرگان مسلمان کرد  شدن و بعد از اون هم عضو سپاه پاسداران.

جناب دارورزین با بسم الله و سلام و صلوات برای شادی روح امام و تمامی شهیدان منطقه ارومانات شروع کردن.

اگر بخواهیم از دزلی و وضعیت آزادسازیش صحبت کنیم باید گریزی به سال 57 و 58 بزنیم.

آزادسازی خود دزلی هم که در آبان ماه سال 59 انجام گرفت ، توضیحاتی هست که خدمت دوستان عرض میکنم . یکسری مسائل در سال 57 و 58 در کردستان رخ داده که بعداً خدمتتون عرض میکنم.
در رابطه با دزلی بخواهیم صحبت کنیم، سال 58 زمان حاکمیت گروهکها بود. گروهکِ دموکرات، کموله (که اون زمان به این نام نبود... بلکه به نام اتحادیه کشاورزان بود)، پیکار ، حزب توده ، منافقین و ... در منطقه حضور داشتند.
منطقه ای که در دست گروهکها افتاده بود. مهرماه سال 58، تعدادی از مبارزین شهرستان مریوان که زحمات زیادی هم متحمل شده بودند ، هجرت کردند به سمت تهرانت و بعد از تهران هم به سمت کرمانشاه و در آبانماه 58 هم در کرمانشاه سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را تشکیل دادنو در برنامه ی کاریشون بود که کردستان رو از لوس وجود عناصر ضدانقلاب پاکسازی کنند. اولین حرکت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد  به همراه سپاه پاسداران آزادسازی کامیاران در بهمن ماه سال 58 بود و بعد از اون آزادسازی سنندج که در اردیبهشت ماه سال 58 رخ داد. همین که سنندج رخ داد، تعدادی از نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد که 60 نفر بودند و از مهاجران بودند به همراه تعداد 14 نفر از نیروهای غیر بومیان پاسدار ، پادگان مریوان رو آزاد کردن.  نیروهای ضدانقلاب که از شهر بیرون رفتن ..........

تمام امکانات دولتی رو به یغما برده بودن . فرماندهی سپاه وقت هم زنده یاد احمد متوسلیان بود.

شهر که پاکسازی شد، فقط خود سپاه آنجا وجود داشتند. شهر سروسامانی نداشت. چون اداره ای دیگه وجود نداشت. زیر ساختها همه خراب شده بود. آب و برق و تلفن و ..... کم کم با زحمات برادران سپاه یکی پس از دیگری راه افتاد .
در آزادسازی شهر شهدا هم از برادران سنی بودن و هم از برادران شیعه. همین شهادت رزمندگان شیعه و سنی در سنگرها ، آنچنان گرما و حرارتی بوجود آورد که همین آغشته شدن خون مسلمانانِ شیعه و سنی در منطقه الحمدالله باعث چنین امنیت و آرامشی شد.
رزمندگانی که می خواستند به سمت سنندج بروند . هفته ای یکی ، دوبار ... یا با پرواز می رفتند یا با قاتر و در سیاهی شب..........


خلاصه کلی از خاطراتی اون دوران برامون گفت. دیگه داشت از وقتی اذانی ظهرم میگذشت که حرفا تموم شد آ بالاخره ....کم کم راهی شدیم. سربازای بنده خدا تو جایگاهیی بامزه ای که براشون ساخته بودن با لباس فرم آ شق و رق وایساده بودن جهت تامین امنیت پادگان. یادم افتاده بود به پسرای فک و فامیل که اگه بندگانی خدا بیوفتن اینجور جاها چه بهشون میگذره ........... اوخی بندگانی خدا .