سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

سلام آ عرضی ادب. خبین؟ خوشین؟ سلامتین؟

چیطورین؟

شنفتم بعضیادون میخواین برین جنوب آ وری دلی شهدا آ خلاصه کلیییییییییی برا برخورد با بعضیا دپینگ کنین؟؟؟؟؟؟؟آره؟؟؟؟؟

با کیا؟ از کوجا؟ کی؟

راسش چندوقت بود از دنیای وبلاگ آ وبلاگیا آ وبلاگسسون دور افتاده بودم.
اما حالا که قصد آ نیت کرد تا بلکی بُخچامونا ببندیم آ پاشنه کفشامونا ورکشیم بالا  آ با رفیق آ رفقا راهی بشیم به دیار پلاکهای چروک خورده آ به دیاری عاشقان اباصالح-فارس الحجاز -صاحب عصر و زمان. آقا امام زمان(عج)
 

از چندوقت پیش زمزمه ی مسافرت رفتن آ مرخصی گرفتن آ .... کرده بودم تا بلکی اگه روزی روزگاری طلبیدن آ خواستم راهی بشم با اخم آ تخمی رئیس آ رئسا روبرو نشم. امروز رفتم وری مسئولی امور اداریمون آ با کلیی خواهش آ تمنا ازش تعدادی ساعتایی که میتونم مرخصی بیگیرما فهمیدم. آ بعد از یه عالمه حساب آ کتاب فهمیدم اگه میخوام کسری کار نخورم بایس حداقل 9 ساعت اضافه کاری داشته باشم .......... واییییییییییییییییییییی وای . حالا همه اینا به کنار درد سری اینس که هنوز نیمیدونم چیطور میشد. هنوز نیمیدونم همسفریام کیا میشن؟ یا من با کیا همسفر میشم. هنوز نیمیدونم امسال مهمونی شهدا میشم یا نه؟ هنوز نیمیدونم مهمونی چیطوری آ کوجاس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 راستش ، امروز اول وقت رفته بودم سراغی مسئولی امور اداریمون آ برنامه مرخصیارا ردیف کرده بودم . همینجور که سری سیستم بودم آ کاراما میکردم با خودم شال آ کلا کرده بودما آ داشتم دوکوهه آ فکه آ  میشداغ آ ....اینا را میگشتم .....
درست نفهمیدم چیطور شد که بینی همکارا حرف از سالی که امام رحلت کردن شد آ اینکه هرکدوممون چند سالمون بودس آ .......... آ اینکه اون سال مدرسه ها را یک هفته تعطیل کردن.
حرف که به تعطیلی مدارس کشید یکدفعه یکی از حضرات دهانی مبارکشونا باز کردن آ با حسرت آ شوق خاصی فرمودن آخ جون اون دفعه که ما بچه بودیم ... اما ایندفعه اگه ........

من .................. من نمیدونستم چیکار کنم. چشمام دیگه تاب تحمل سنگینی اشکاما نداشت آ اینکه به این بچه چی باید گفت . به این جماعتی که انگار به خون خیلی ها تشنه شدن. این جماعتی که حالا دیگه راحت چنین حرفایی رو میزنن........
عصر که از شرکت زدم بیرون هوا بهاری بود آ عصری 5شنبه. آ گلزاری شهدام حال میداد........... رفتم یه سر به سید مسعود بزنم آ یه سلامی به حاج حسین خرازی کنم. رفتم نیشسم روبرو سید مسعود(سید مسعود رشیدی) آ گفتم. گفتم .گفتم. .

تو ای شهید که نامت خلاصه ی پاکیست
چقدر پیرهن خاکی تو افلاکیست

به استخوان و پلاک شکسته ات سوگند
به جان مادر پهلو شکسته ات سوگند

دلم ز هجر تو دوست شعله ور شده است
ز استخوان تو ای دوست قلبم شکسته تر شده است

خیلی چیزارا بشش تبریک گفتم. اقتداری دانشمندان و مهندسان نیروی دریایی. اقتداری بروبچ اطلاعات و سربازان گمنام امام زمان .........