سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

شب جادون خالی به دیدار ستایش شتافتیم  آ مختارنامه را مرور کردیم آ بعدشم.........
خدا خیرش بدد این مامانی ابالفضل را که برا بچه ش یه توپ خریده بود. مام اولش به بهونه ی همبازی شدن با بچه ها رفتیم وسط آ دنبالشم که دیگه خوددون حدث بزنین.

لیگ دسته اولی والیبال ساحلی آ وسطی داخل سالن آ فوتبال نشسته آ ......... خلاصه آخری کارم خاله الهه آ خاله صفورا بعنوانی برترین قهرمانان لیگ 89 انتخاب شدند. آخه این دوتا خاله هنوز توو حس آ حالی دهه ی 60 بودند آ توری والیبالی مدرسه که وسطی زمینی آسفالتی ورزش بود.

حالا بزار بدون بگم  چیطوری ما داخلی لیگ شدیم. اولش کناری سالن نشسته بودیم آ به عنوانی یه خاله ی عارف آ زاهد تماشاگر بازی بروبچ بودیم. تا اینکه برای اولین بار توپ به سمتی ما اومد آ با دستای ما آشنا شد. حالا حسابشا بکن توپ برسه به دستی یه آدمی عارف آ زاهد آ خادم که سالهاست اصلش گردی توپا یادش رفدس چه جوریس.

 اصلش یادش رفدس اگه محکم بزنه توو توپ ممکنس بخورد توو صورتی بچه ای که روبروش وایسادس.
 اصلش یادش رفدس اگه توو توپ شووت کنه ممکنس محکم بخورد توو سریمامانی بچه ای که توپا ازش گرفته بودس.
اصلش یادش رفدس که اگه محکم بزنی توو توپ ممکنس تمامی بندی رخت آ لباسا سرآته بشه آ همش کفی دستشویی ............
اصلش یادش رفدس که اگه حواسشا جمع نکنه توپ صاف می خورد وسطی چشاش .
اصلش یادش رفدس توو فوتبال توپا با پاشون شوت میکنند آ توو والیبال توپا با دست سرویس. آ توو وسطی توپا با تمامی توانشون , محکم میکوبند توو فرقی سری کسی که اون وسط قیافه اومدس.

.آره اون شب ما فهمیدیم که خیلی چیزارا یادمون رفته بودس.......