سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

مختصر آ مفید عرض میکنم خدمتدون:

با چارتا آبمیوه (رنی آناناس) آ یه ساکی سرسنگین 5 هزارتومن پولی بی زبونا دادم به راننده تاکسی تا از امام زاده صالح بیام دمی دری اردوگاهی شهید باهنر.
با تمومی اون باری که عرض کردم سی 40تا پله را رفتم بالا تا بلکی پذیرش بشم. دیدم بَه, سرکار خانومی توتونچی نیشستن پشتی میز آ دستشونا گذاشتند زیری چونشون تا بلکی یه میمونی وبلاگنویسی از در وارد بشه.
از راه رسیده آ نرسیده اولین آبمیوه را باز کردم تا رفع تشنگی کنم که با نگاه های عتشناک خانوم توتونچی روبرو شدم. من که محلش ندادم آ آبمیوه را سر کشیدم .اما خانوم توتونچی طاقت نیاورد آ گفت : تو چطور دلت اومد جلوی دوستی که از ظهر تابه حال یه لیوان آب خنک هم دستش ندادن اینجوری برخورد کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقا دهنم باز موند. یعنی اینا -مسئولای همایش- همینطور جبارانه با نیروهاشون برخورد میکنن؟ باورم که نشد ولی برای اینکه دلش نسوزد یکی از رنیا را دادم بهش. بنده خدا از تشنگی داشت هلاک میشد. خب محبتس دیگه. ما اصفانیا همیشه از خودگذشتگی میکنیم.

جناب احسان بخش بیسیم به دست از راه رسیدن. قوطی خالی شده های آبمیوه را قایم کردم تا بیش از این ضرر نکنم.
به دعوت ایشون همونجا وری دلی خانوم توتونچی موندم تا بلکی بتونم , موقعی که بروبچای وبلاگی اصفان آ قم آ تهرونیای مترو سوار یه جا از در وارد میشن ,کمکشون باشم.
لابلای بچه های قم خانوم دهقانم گیر کشیدیم تا کمک باشه. البته جهت راضی نمودن نگاه های پرمعنای ایشون رنی سوم را هم تقدیم ایشان نمودیم. وقتی کار به اینجا کشید آخریشم خودم سر کشیدم تا بلکی یوخده خنک بشم.
وای امان از نیگاهای تشنه آ حسرت زده که به قوطی خالی این آبمیوا میوفتاد .اوخی .... بندگانی خدا , دلم به حالشون سوخت که دلخوش شده بودن که الآن به محض ورود به خوابگاه با آبمیوه ازشون رفع خستگی میشه .
خیال باطل