سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

اون شبی جمعه توو حرم امام رضا(ع) خیلی خوش گذشت.

آخی بعدی دو سال اومده بودم مهمونی امام رضا شده بودم. قربونت برم امام رضا که امشب راهم دادی. آقاجون فدادون بشم خیلی حوصلم سر رفته بود. دلگیری دنیا شده بودم. اعصاب مصاب دیگه نداشتم . ..خلاصه قاتی پاتی شده بودم اساسی. خیلییییییییی دلم برادون تنگ شده بود. دلم برا نیشستن روبرو شوما آ حرف زدن با خودی خودی خوددون تنگ شده بود.
آقاجون خوددون که میدونین , خیلی دلم از دستی این همکارا آ رفیق آ رفقا آ .الباقی پُرِساااا ولی نه ...

 امشبما خراب نیمیکنم. امشب با تمام عشقم فقط اومدم جهت عرض ادب و احترام محضر شریف امام , آقا, سرور و ولی خودم امام علی بن موسی الرضا(ع). اومدم فقط آ فقط با شوما حرف بزنم مشورت کنم آ یه عالمه التماسی دعا دارم. دعا برا امام زمونم. برا خودم, برا پدر آ مادر آ خوار و بردر آ فک آ فامیل آ رفیق آ رفقا آ همکار آ ......آ تمومی اونهایی که دلشون میخواست چنین شبهایی که نزدیک شب تولد شماست اینجا باشن , ولی نتونستن. میخواستن ولی نشد , آخه ...
امام رضا...... آقاجونم شرمندم , خیلی وقتس جمکران نرفتم. فقط سعی کردم با دعا ندبه خوندنم یوخده خودما قاتی سیاهی لشکری امام زمونم نیگر دارم . آقاجون خوددون یادم بدین چیکار کنم شرمنده آقا و امام زمونم نشم.
یا علی بن موسی الرضا.... راستش اومدم برا سلامتی پدر عزیزتر از جانم , برای مامان آ خوار و بردرم دعا کنم. خوددون یه نظری لطفی به خانواده ما هم بکنین. میدونم همیشه کمکمون بودین, خیلی وقتا دستی یاریگر شوما را روو شونه های خودم, پدرم, مادرم و بقیه احساس کردم ولی خب یوخده التماسی دعای شدیدتری داشتم. یه فرجی ..... خلاصه خیلی التماس دعا.
امام رضا .........برا بچه های شرکتم که همگی از دم التماس دعا داشتن......خانم ضمیری. قلمزن. مدیکای جبار. الهه ی بی محبت. صبوری مهربان. و الباقی....همگی التماس دعا داشتن.
آ بروبچای باحالی وبلاگی. نجمه آ زهرا  آ خدیجه آ مریم آ مهدیه آ خانم موسوی آ زینب سادات آ فاطمه سادات آ راضیه آ مرضیه آ سعیده آ شمسی آ بتول آ ...... الباقی  
یا امام رضا ....... برا سلامتی عمه مهربان و عزیزتر از جانم و اون آخری لیست هم برای خودم خیلی التماس دعا داشتما........ خوددون میدونین که چندوقتی هست چلاق شدم . خوددون یه دستی به سری منم بکشین . فدادون بشم.

خلاصه اون شب کلی التماس دعا تحویلی امام رضا دادم ساعت از 2 آ 3 نصفی شب گذشته بود که بلند شدم یوخده توو صحنها قدم بزنم آ آدمایی را که برای زیارتی آقاشون اومده بودن بیبینم, قیافه هاشونا, چهره هاشونا, چشماشونا, اشک ریختنهاشوناع ناله کردنهاشونا, خندیدنهاشونا, زیارت کردنهاشونا...عاشقانه بود, عارفانه یود, بچگانه بود, بزرگمنشانه بود, عاجزانه بود... شخصیت آدما را میتونستی از لحن زیارت خوندنش, از نوع نگاهش به سمت ضریح , از حالت نشستنش, از ... تشخیص بدی.