سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

تازه از خانه ی علی _امیرالمومنین (ع)_ می آیم.

این روزها نجف اشرف رنگ و بوی دیگری گرفته. خدا نجف را (با بارانی سنگین) آب و جاروو کرده، خادمان و زائران بانشاط تر از قبل صحن و سرای امیرشان را با سبدهای گل بیش از پیش آراسته اند. کوچه پس کوچه های نجف عطرآگین شده، شهر را عطرِ گل یاس برداشته. اینجا دیگر بهشت به نجف حسادت میکند.

هوا هنوز معطر بود و بوی باران می آمد، سَمتُ و سوی رواق مولایم رفتم، گزارش عملکردی به مولایم ابالفضل داده بودم، گزارشی از عملکردی هفت ماهه، از قراردادی موقت که با ابالفضل العباس بسته بودم، از تعهدی که به ایشان داده بودم، جهت ارزیابی عملکردم و امشب عاقبت پس از دوشب عرض ادب عاقبت جرات جلو آمدن را پیدا کرده ام، در چند قدمیِ مولایم به ادب ایستاده ام، دست بر سینه و سر به زیر، دعای عالیه المضامین را زمزمه میکنم، و لابلای کلام تقاضای تمدید قرارداد میدهم. کم کم سرم را بلند میکنم، با کمی جسارت (انگار گستاخ تر شده ام) دلیلم را عرض میکنم، و خواهشم را که مولایم من از بابت تحصیلاتم امتیازِ چندانی کسب نمیکنم، سابقه ی کاریِ خاصی ندارم، و در این عرصه سرپرستی کسی را هم اگر داشته ام غیرِمستقیم و نامحسوس بوده، مولای من قوت و قدرت را از خود شما میخواهم تا بتوانم در شرایط سخت کاری هم دوام بیاورم. . .          

مولاجان، پست و مقام برایم چندان هم مهم نبوده (فقط مطمعن باشم که شما حضور مرا مصلحت می دانید کفایت میکند)، مولاجان من هنوز محکم ایستاده ام تا کار را درست، مطمعن و آنچنانکه همکارانِ زحمتکش و فهیمم رضایت دارند ادامه دهم، آقاجان به ام البنین قسم که با اقتدار و وسواسِ خاصی قانون و قوانینِ مدیر و مسئولانِ سازمان را اجرا میکنم، مولاجان ، جا و مکان هم قحت نیست (هرجا شما صلاح می دانید، فقط مطمعن باشم شما از حضورم رضایت دارید) . . .

مولاجان، یا امیرالمومنین، میزان حقوق برایم اهمیت نداشته(همین که مطمعن باشم با رضایت شماست ، در حدی که اگر روزی هدیه مجلس شما و اهلبیت آوردم قبول میکنید کفایت می کند) ولی، تقاضای بُن و مزایا دارم و محتاجِ بیمه هستم و ملتمسانه بیمه تکمیلی مطلبم.

هنوز دست بر سینه و مودبانه چندقدمیِ ضریح ایستاده ام، خادم اشاره میکند بیا جلو ، جلوی من خالی شده گامی جلو میروم، من هستم و ضریح و علی... بلند عرض میکنم مولاجان ایستاده ام.