سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

حاج مهدی منصوری  با پروازما همراه بود. کاروانشون همزمان ما کربلا بود. شکر خدا...

وعده کرده بودن یکساعت بعداز نماز کنار صحن ارباب ادب_حضرت عباس. من کمی زودتر رسیده بودم. نشستم. یه کاروانی ایرانی زودتر اومده بودن همونجا نشسته بودن. مدیرکاروانشون براشون مداحی میکرد و کمی هم تاریخ اسلام میگفت.... من یه گوشه مشغول زیارت بودم. رفع عتش میکردم. یه کاروان لبنانی هم از راه رسید. کاروانِ ایرانی به احترامی این زائرای لبنانی ختم کلام کردن تا اینها بلندگو بلند کنند...

کاروانِ لبنانی مداحی کردن و رفتند، ایرانی ها دوباره بلندگو بلند کردن و نوحه سراییشون رو ادامه دادن، که حاج مهدی منصوری با همراهانش رسید... آرووم نشستن تا زائرای ایرانی نوحه سرایی خودشون رو کرده باشن. اما انگار این بندگانی خدا حالا حالاوا برنامه داشتن... حاج منصوری هم آرووم نشسته بود. نوحه سرایی طول کشید ولی حاجی آرووم نشست(گه گاهی دیدم تووی موقعیتهای مشابه این، مدیرکاروانه بلندگو رو بلند میکنه و نوحه سرایی میکنه و میره) بنده خدا حاجی آرووم نشست تا این عزیزان برنامه ی خودشون رو اجرا کردن و رفتن.

بروبچه های کاروان خیلیهاشون رفتن. حاج مهدی منصوری دیروقت شده بود که بلندگو دست گرفت، روبروی حرمِ ارباب ادب ایستاد سلام داد و نوحه سرایی خودش رو شروع کرد. اون شب شبِ باصفایی شد،همه ی جمعیت زائرایی که بین الحرمین بودن یا اطراف حرم حضرت عباس، همه جمع شدن... به لبم جاری شده بود که این معجزه ی ادب بود. از اون نوحه سرایی هایی شد که لبنانی و یمنی، سیاه و سفید، فارس و عرب همه جمع شده بودن.

برادرم دریاب (به مناسبت تاسوعای حسینی)

چه گریه هایی کردم . خودِ تو خواستی آقا..... درِ خونَت برگردم.