سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

شده مرغ دلم بی تاب مدینه

چه شبهایی که دیدم من خواب مدینه 

شاید از پر روییم باشه . نمیدونم ... ولی به عیدی گرفتن اعتقاد پیدا کردم . شایدم .درستش این باشه که بگم : به عیدی گرفتن عادت کردم .
از شب جمعه منتظر عیدی گرفتن نشسته بودم . آخه میدونی میلاد حضرت رسول بود و ششمین اختر تابناک امامت و ولایت . میلاد حضرت خاتم النبیین . محمد مصطفی (ص) . پیامبری که فقط بر زبان جاری کردن نامش هم سیلابی از آرامش رو به سرزمین پر تاب و تب وجود آدمی سرازیر میکنه .شاید امسال بزرگترین عیدی که از دست خود آقا گرفتم همین بود . همین . وقتی تمام وجود . تک تک سلولهای بدنت میلرزه . زیروزبر شدی .به هزار و یک دلیل شخصی - خصوصی نمیتونی با کسی دردودل کنی . جز خود خدا . تنها چیزی که میتونه آرومت کنه . فقط .
چشمهات رو ببندی . و عاجزانه صداش کنی.
 یا محمد (ص) . یا رسول الله . یا رسول الله  ....
اساتید و دوستان و بزرگان بسیاری دور و اطرافم داشتم که همیشه ضمن یاد خاطرات گذشته خودشون ... از اون وادی برام نقل می کردن .

برای من توی این سفر نقاط مشترک بسیار بود بین دو سفر  !!!  حج تمتع     و     بلاگ تا پلاک ..... 
برای من توی این سفر درس بسیار بود ......
برای من توی این سفر ....
کاش قدر میدونستم . کاش . کاش ... کاش قدر لحظه ها رو می دونستم .

 

کاش یاد میگرفتم از لحظه ها بیش از این سود باید برد . این لحظه ها برگشت پذیر نیستن . گاهی نه ........همیشه فرصت تنگتر از اونی هست که من تصورش رو میکنم . ای کاش بیشتر از لحظه هام استفاده کرده بودم . ای کاش ........