سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

این روزها وقتی همراه رادیو معارف مناجات حضرت امیرالمومنین را در مسجد کوفه می خوانم، سعی میکنم چشمهایم بسته باشد و لحظه لحظه ی آن روزِ بارانی در مسجد کوفه را تجربه کنم.

آن روزی که راه افتادیم سمتِ مسجد کوفه، در طولِ مسیر فقط به اصحاب مولا فکر میکردم و اینکه وجدانن شبیه کدامشان باشم(خصلتهای کدامشان را داشته باشم) بهتر میتوانم حل المسائل زندگیِ خودم باشم؟ مالک؟ ابوذر؟مختار؟... زبانی صریح، صادق و مقتدر؟ یا مدیریتی تند و راهبری با نفوذ؟ تدبیر، تجزیه و تحلیل و بصیرتی عظیم؟...

از کدومشون اجازه ی شاگردی بخواهم و از مولا امیرالمونین کدام؟

به مسجد که رسیدیم، وارد مسجد که شدیم نم نم باران بود، نمازها و زیارات مخصوص را که به جا آوردیم کم کم دانه های باران درشت تر میشد و اگر به میان صحن می آمدی صورتت خیس میشد. راه افتادم سمت حوض میان مسجد. دانه ها درشت تر و بارش باران شدت گرفته بود، نمی خواستم لحظه ها راا از دست بدهم ... در دلم فقط دعا کردم آشنایی مرا ندیده باشد.

مستِ لذتِ قدم زدن در صحن و سرا شده بودم. روو به سوی آسمان (تا بیشترین دانه های باران را گرفته باشم) و با تمام وجود(در دلم) فریاد میزدم "مولایَ یا مولای، انت دلیل و انا المتحیر، هل یرحم متحیرُ الا الدلی؟". یا دلیل المتحیرین..........

ایستادم. زیر باران، جمعی از خانمها و آقایان همان وسط زیر باران به نماز ایستاده بودند. ایستادم و دو رکعت نماز عاشقانه خواندم. 

بعد از نماز دلم نمی آمدم، هیچ ذکر و مناجاتی دلنشین تر از مناجات حضرت امیرالمومنین نبود. مولای یا مولای...... (جاتون خالی)

 "مولایَ یا مولای، انت دلیل و انا المتحیر، هل یرحم متحیرُ الا الدلی؟".