سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

اون سال عید مرخصی گرفتم آ با خانواده ی محترم و بزرگواری خودم رفتیم شیراز خونه خاله جان. جادون خالی. آی خوش گذشت.خاله جان اون سال عید تنها شده بودن. آقا مجید رفته بودن بندرعباس. آقا حمید آخرای نوروز میومدن شیراز. حسین آقا هم تازه عروس آورده بودن آ مشغولی عروس داریاشون بودن آ طبقه بالاشونم داشتن رنگ میکردن برا عروس خانومی تهرونیشون. بتول خانومم که عمره تشریف داشتن آ خاله جانم یوخده دلشوره کارا بتول خانومشونا داشتن. 

البته از شانسی ما شیراز هوا ابری بود آ شُرشُری بارون وِل نیمی کرد. مام که بدونی چتر همه جارا رفتیم بگردیم. سرتاپا خیس آ آب چکون. ولی بازم میگم خوش گذشت. مرخصی گرفتنش می ارزید. ولی خب سه چهار روز بیشتر نتونستیم بمونیم. فقط رسیدیم به حافظ آ سعدی آ باغاشون سربزنیم. ظهر هام اکثرا محضر شریف شاه چراغ بودیم.  خوش....خوش.....خوش گذشت. شیرین کام. خدایی خاله جان همیشه مهموناشونا شیرین کام راهی میکنن.

ولی توو مسیری برگشت فقط نامردیا بعضی نامردا را دیدیم آ به سبُک مغزیشون که خودشونا بازیچه ی دستی آدمهای بی شرف کرده بودن نوچ نوچ  کردیم. خداییش بعضیا چقده زود آ آسون بازیچه میشن. ورداشته بودن تابلوهای راهنمایی-رانندگی را رنگ پاشیده بودن تا مسافرا نتونند از مسیرایی کمربندی برند. تابلوها را رنگ پاشیده بودن تا مسیرای تازه آسفالت شده آ تمیز توو چشمی رانندا نباشد. خداییش خل آ چل بازیاشونا بیبین!!!!!!!

ما که همه کمربندیا را اومدیم ولی خب دیگه فقط بندگانی خدا رنگاشونا حروم کردند آ دلی کارگرا راهنمای-رانندگی را سوزوندن.

به جز این یه تیک الباقیش خوش گذشت. جادون خالی. مسیری سرسبزی داشت-اصفان-شیراز.