سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

به سلام . حالی شوما ؟ خبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ چیطورین؟قلب

وای جادون خالی . تازه چند ساعتس از راه رسیدم. خیلی جادون خالی . آقا من هرجا پا میزاشتم یادی بهپژوه آ بروبچاش آ تابلو برقاش آ الباقی کاراش می یوفتادم. هر وقت سلام میدادم یادی التماس دعایی قلمزن میوفتادم. هر وقت دو تا از این زائرایی نازک نارنجی حواسما پرت میکردن یادی دوتا رئیسی بزرگ (صبورینیا آ عشوریان) میوفتادم ، هر وقت لحجه اصفانی به گوشم میرسید یادی مستشقی آ هر وقت کسی جلوم در حالی اس-ام-اس دادن بود یادی خانم ضمیری میوفتادم که هنوز نه یه زنگ بشش زدم نه یه اس-ام-اس، هر وقت یه شیرازی با لحجه با امام رضا بلند بلند حرف می زد یادی ایزدی آ سعیدی . هر وقت چشمم میوفتاد به همسفریای قرآن به دستم جا خلیفه سلطان رو خالی می دیدم............ هر وقت خدامی دمی دربی رواقا را میدیدم یادی آقایی صبوری میوفتادم. هر وقت دربونی دری صحنی جامع رضویا میدیدم این آقای بهرامی جلوم ظاهر میشد. هر وقت اسمی روز آ ساعتی برگشت میشد. یادی برگه مرخصی آ بزرگانی مالی آ رئیسی بزرگ مهندس ستاری میوفتادم آ تنم از تعدادی ساعاتی کسری کار یوخده یخ میکرد. خلاصه همه از دم جلو چشمام بودن.

اما جادون خالی. وارد میشدم. یه سلام از جانبی بروبچا شرکت آ تک تکی اونایی که التماسی دعا داده بودن آ الباقی آدما که جلو چشمم ظاهر میشدن میدادم آ وارد میشدم.

عشق و حال بود همش تا از حرم بیام بیرون. به محضی اومدن بیرون از حرم به نیتی همگیدون دو-سه تا بستنی میخوردم تا برسم به هتل. اولیا از فروشگاهی رضوی جلو خودی حرم . تو راه میخوردمش تا برسم به سوپری بعدی . یه قیفی میسدم آ شروع میکردم به قورت دادن تا برسم به ? راه آ سوپری بعدی. این دفعه یه آبمیوه لیتریم میخریدم تا به بروبچا بدم تا بندگانی خدام یوخده جیگراشون حال بیاد.

 جادون خالی عشق و حالی بود. بچه داری. خانم معلم شدنی چندتا بچه اصفانی. بامزه بود تجربه جدیدی بود. امام رضا قربونش برم ایندفعه یه جوری متفاوتی مهمونم کرده بود.

توو دعاوام خیلی چیزا خواستم. غیر از دعاهای سفارشی. نکته ها برای بهپژوه خواستم از آقا. اینکه یاریمون کنه قدمهامون رو بلندتر، مقتدرانه تر و مستکم تر برداریم. یه جوری هدف رو نشانه بریم که راه مستقیمترین باشد برای دستیابی.

آمین