سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

هاشم، جد دوم پیامبر

یکی از فرزندان قصی که او را عبدمناف میخواندند، جد سوم پیامبر بود، که نامش مغیره بود و از زیبایی او را « قمر البطحاء » می‌گفتند، یعنی ماه مکه. او چهار پسر داشت به نام‌های عمرو، عبدالشمس، عبدالمطلب و نوفل. عمرو که جد دوم پیامبر است، بعدها به هاشم لقب گرفت. نسب عثمان بن عفان و خلفای بنی امیه به امیه فرزندخواندة عبدالشمس می‌رسد. گفته شده است که عمرو (هاشم) و عبدالشمس با یکدیگر به دنیا آمدند به گونه‌ای که انگشت یکی به پیشانی دیگری چسبیده بود. چون به واسطة جراحتی آنان را از یکدیگر جدا کردند، خون جاری شد اطرافیان این را به فال بد گرفتند و گفته شد که میان نسل این دو عداوت و خونریزی در خواهد گرفت و این پیش گویی گرچه عامیانه و جاهلانه بود، اما در تاریخ محقق شد.

فرزندان هاشم به بنی هاشم شهرت یافتند و فرزندان امیه بن عبدالشمس به بنی امیه و همواره بین این دو تیره، جنگ و عداوت بود. برخی گفته‌اند که امیه فرزند عبدالشمس نبود بلکه غلامی رومی بوده است که عبد الشمس او را به فرزندخواندگی گرفت و لذا بنی امیه نه از قریش اند و نه از اعراب. هاشم پس از پدر خود عهده دار رفادت و سقایت حجاج گردید و پس از او نیز برادرش مطلب. هاشم فردی مهمان نواز و بزرگوار بود، تا حدی که او را « عمروالعلی » می‌خواندند. گویند از این جهت به هاشم خوانده شد که در سالی که قحطی بر مکه حکم‌فرما شده بود، به فلسطین رفت و از آنجا آرد خرید و چون به مکه نان می‌پخت و شتر می‌کشت و با گوشت آن طعام طبخ می‌کرد و خود با دست خود نان در غذا خورد می‌کرد، به هاشم به معنی خوردکننده ملقب شد. نیز او نخستین کسی بود که سفر زمستان و تابستان را برای تجارت شام و یمن در بین قریش معمول کرد.

امیه بن عبدالشمس بر خصوصیات هاشم حسادت برد و کوشید که با بذل ثروت، چون او مورد تکریم قرار گیرد. اما بالعکس مورد سرزنش قوم قرار گرفت. او همواره کینة هاشم را در دل داشت. اختلاف هاشم و امیه بن عبدالشمس و در نتیجه کینه‌توزی‌های تاریخی بنی‌امیه بر ضد بنی‌هاشم از همین‌جا آغاز شد.

عبدالمطلب، جد اول پیامبر

هاشم چهار پسر و پنج دختر داشت. یکی از پسرانش بنام عبدالمطلب، جد پیامبر است و دیگری بنام اسد جد امی امام علی است.

نام عبدالمطلب، عامر بود. چون درموقع تولد موی سرش سفید بود او را شیبه نیز می‌گفتندند. وی پس از وفات هاشم تا هفت سالگی در یثرب به همراه مادرش و در میان اقوام می‌زیست اما پس از مدتی، مطلب عمویش او را به مکه برد وبدین جهت منسوب به عبدالمطلب شد. گفتیم که پس از وفات هاشم مناصب کعبه از سقایت و رفادت به برادرش مطلب رسید. عبدالمطلب پس از ورود به مکه در میان بنی‌عبدمناف به چنان جایگاهی از عزت و عظمت رسید که پس از وفات عمویش مناصب کعبه و ریاست وبزرگی مکه به او واگذار شد. پس از وفات مطلب، عبدالمطلب تنها یک پسر داشت به نام حارث و به همین خاطر انجام امور کعبه مخصوصاً سقایت بسیار برای او مشکل بود چون آب زمزم خشک شده بود یا چاه زمزم مسدود شده بود و او می‌بایست برای سقایت حاجیان از چاههای اطراف مکه آب تهیه می‌کرد و در حوض‌های نزدیک مکه می‌ریخت و در انجام این وظایف دشوار تنها و بی‌یاور بود.

اعراب چاه زمزم را به یاد داشتند. چشمه‌ای که زیر پای اسماعیل جوشیدن گرفت. از روزی که این چاه پدیدار شد قبیلة جرهم دور آن گرد آمدند و سالیان درازی بر مکه حکومت داشتند ولی بر اثر مسامحه و بی بندوباری و رواج عیاشی در میان مردم آب چاه خشک شد. ولی قول محکم‌تر و مستدل‌تر اینست که می‌گویند: چون طایفة خزاعه قصد حمله به طایفه جرهم کردند، مضاض جرهمی، رئیس قبیلة جرهم دستور داد تا دو آهوی طلایی گران قیمت و چند قبضه شمشیر را که به عنوان هدیه برای کعبه آورده شده بود، در قعر چاه گذارند و آن را کاملاً پر کنند تا به دست دشمن نیفتد و اگر باز بر مکه حاکم شد آنها را بیرون آورد. پس از چندی حملات خزاعه آغاز شد و قبیلة جرهم و بسیاری از اولاد اسماعیل مکه را ترک کردند و به سمت یمن مهاجرت نمودند. ملک وحکومت مکه از آن زمان در دست خزاعه بود تا اینکه قصی بن کلاب جد چهارم پیامبر زمام کار را در دست گرفت. با خزاعه جنگید و قریش را بر منصب امور نشاند.

اعراب آرزو داشتند که ای کاش این چاه که از زمان مضاض جرهمی پرشده بود، باقی بود؛ اما زمزم کاملاً باخاک پر شده بود و در اثر مرور سالها جایش بر کسی معلوم نبود تا اینکه عبدالمطلب به وسیلة هاتفی یا در رؤیا و خواب از مکان آن آگاه شد و به کمک تنها پسرش، حارث، مشغول کندن چاه شد. قریشیان که او را مشغول یافتن چاه دیدند، عملش را بیهوده پنداشتند و او را آزار دادند و تمسخر کردند تا اینکه آب زمزم نمایان شد. چون حفر چاه به پایان رسید، او دو آهوی زرین و شمشیرها را بیرون آورد. قریشیان خود را در این اموال سهیم می‌دانستند.به پیشنهاد عبدالمطلب قرار شد که قرعه، سهم هریک را مشخص کند. قرعه‌ای به نام کعبه و عبد المطلب و قریش اتفاقاً دو آهوی زرین به نام کعبه و شمشیرها به نام عبدالمطلب در آمد و به قریش سهمی نرسید. عبدالمطلب شمشیرها را فروخت و دری برای کعبه تهیه کرد و آهوان زرین را به عنوان زینت در بکار برد. از این پس وظیفة سقایت عبدالمطلب نیز به واسطة پیدا شدن چاه زمزم و روان شدن دوبارة آن آسانتر شد. .....