سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

 

اتل متل یه مادر

عاشق و زار و بیمار

اتل متل یه بابا

یه بابای فداکار

 

اتل متل بچه ها

که اونها رو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ کسی رو ندارن

مامان . بابا رو می خواد

بابا عاشق اونه

 اتل متل یه دختر

که بر عکس قدیما

براش دل می سوزونن

تمومی بچه ها

  

دختر به فکر مادر

مادر به فکر دختر

گاهی به فکر دیروز

گاهی به فکر فردا

 

یه روز می گفت که خیلی

براش آرزو داره

ولی حالا دخترش

زیرش لگن می ذاره

 

یه روز می گفت دوست دارم

عروسیتو ببینم

ولی حالا دخترش

میگه به پات می شینم

 

وقت غذا که میشه

سرنگو ور می داره

یه کم غذای رقیق

توی سرنگ می ذاره

 

گوشه ی لپ مادر

سرنگو می فشاره

برای اشک چشماش

هی بهونه میاره:

 

غصه نخور مامان جون

اشکم مال پیازه

مامان با چشماش میگه:

خدا برات بسازه

 

هر شب وقتی مامان رو

می خوابونه توی جاش

با کلی اندوه و غم

میره سر کتاباش

  

 دیشب که از خستگی

گرسنه خوابیده بود

نیمه شب چه خوابِ

قشنگی رو دیده بود

   

توی یه باغ پر از گل

پر از گل شقایق

میون رودی بزرگ

نشسته بود تو قایق

 

یه خورده اونطرف تر

میون دشت لاله

مامان سوار اسبه

مگه میشه ؟ محاله

 

مامان به آسمون رفت

به پشت یک در رسید

با دستای زنونش

حلقه ی در رو کوبید

 

ندایی اومد از غیب

دروازه رو وا کنید

مهمون رسیده از راه

قصری مهیا کنید 

از اون روزی که مادر

 دچار این مرض شد

بابا چقدر پیر شده

مامان چقدر عوض شد

 

چرا باغچه ی بابا

یکدفعه افسرده شد

گلهای ناز باغچه

یک شبه پژمرده شد.

 

هر وقت داداش بهم میگه

طعم غذات عالیه

بهش می گم با گریه

جای مامان خالیه 

قربون برم مامان رو

الآن اگه زنده بود

صورت مهربونش

حتما پر از خنده بود

  

بالا رفتیم ماسته

پائین اومدیم دوغه

مرگ و معاد و عقبی

کی میگه که دروغه؟

 

 

اشعار همه متعلق به شاعر بزرگ . مرحوم ابوالفضل سپهر . و البته همه دستکاری شدس