سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

هر روزی که اتاق کنفرانس پرباشه, همه ی همکاران محترمه بدون اینکه از ما بپرسند آ اجازه بیگیرند , سرشونا میندازن زیر آ راشونا میکشن میان توو اتاقی ما, با یکی یه ظرفی غذا به دستشون.

امروزم (که سرمون کللی شولوغ بود آ وقتی سرخارووندنم نداشتیم )همین بلا را سری ما آوردن. الحمدالله غذا خوردنشونم با یه دنیا حاشیه همراهس همیشه. ما ناهارمونا به سه سوت میخوریم آ میریم ظرفامونم میشوریم آ میاییم , اینا هنوز قاشوقی اولشونا لبی دهنشونم نبردن. میدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه این چونه هنوز گرمی صحبتس. آ سخنرانیاشون خلاص نشدس.

بزار خلاصه حرفاما بگم برادون.

من ناهارما خورده بودم آ داشتم تند تند کارایی را که باید برا فردا به کارفرما تحویل میدادیما جوور میکردم. این خانم های محترمه ی همکارمونم همچنان مشغولی ناهار بودن. تا حرف کشید به رنگی لاکی که به ناخن میزنن. هرکدوم یه اظهار نظری میکرد تا .......
خانم کریمی فرمودن : اووه من که یه مدت, لاک که میزدم اصلا پاکش نمی کردم .
فاطمه گفت: نه آخه من میخواستم نماز بخونم, مجبور میشدم پاک کنم. واسه همین ناخنم خراب میشد.
کریمی:اووه , نه من همینجور با لاک نماز میخوندم.
همگی یک جفت شاخ درآوردیم آ هرکسی یه نظری داد.....
کریمی: نه به نظر من که مهم دلِ آدمه. این حرفارو آخوندا از خودشون در آوردن.
گفتم: خب راست میگی. خب همینجوری با خدا حرف بزن چرا خودت رو اذیت میکنی آ نماز میخونی؟ مگه به دل نیست؟ پس چرا؟!....
کریمی:نه. خب من اینجوری با خدا حال میکنم.
خندم گرفته بود. هرکسی یه جوابی میداد...... تا نمی دونم حرفی چی چی شد که دوباره کریمی بامزه شد.
کریم: واقعا سنی ها بهتر از ما شیعه ها هستن.مسلمون واقعی سنی ها هستن.من یه بار توو مسافرت باهامون همسفر بود. سنیه اتوبوس رو مجبور کرد تا بایسته برای خوندن نماز اول وقتش. ولی ماها..........نه اصلا برامون مهم نیست. 
بچه ها گفتن: خب ما خودمون کارمون درست نیست.
دیگه کم کم داشتم داغ میکردم از دستش.زیاده داشت سنگ سنی ها رو به سینه میزد. دلم میخواست یادش بیارم که بابا اینا پابرهنه میرن توو دست شویی آ همونجور وضو میگیرن آ همونجورم توو مسجد آ ......... که دیدم به به داره میگه:واقعا تمیزن. اونا با پای برهنه میرن وضو میگیرن. پاهاشون رو میشون آ همونجور میرن مسجد نماز میخونن. اونوقت اگه بیایی توو مسجد ما شیعه ها اوه که میخوایی از بوی گند پاشون خفه بشی.
خدایا مونده بودم این منطق از پشت کدوم کوه دراومدس؟!... با یه اخمی بهش گفتم: خب شوما که اینقده مات آ مبهوتی اینا شدین چرا سنی نشدین. ایشونم جوابم دادن که دلم اینجوری میخواد..... خلاصه یوخده بهم تندی کردیم آ گذشت. خیلی روو اعصابم رفته بود, ولی خیلی تندی نکردم. خودشم نفهمید خیلی قات زدم .....گذشت....... 
تقویمی روو میزش رو برداشته بودم آ گلدونی روو میزما داده بودم بهش. از عصبانیتم. بدونه اینکه حرفی بزنم رفتم تقویمشا گذاشتم روو میزش آ بی سرآصدا برگشتم. رفته بود دیده بود آ اومده بود. به شوخی ازم پرسید پس چرا برگردوندی؟ عرض کردم: میخواستم بوی گند من رو نگیره. جاخورد از حرفم. تازه فهمید چقدر قات زدم. با تعجب پرسید : مگه با تو بودم؟
یوخده باهم کل کل کردیم آ بهش فهموندم که اگه این حرف رو میزنی . که مسجد ما شیعه ها همیشه بوی گند میده . منم دارم جواب میدم. چون منم شیعه هستم. چون منم مسجد میرم. اونم فقط حرفش این بود که من که با تو نبودم چرا داری دفاع میکنی؟ سنگ کی رو داری به سینه میزنی؟ برای چی حرفی رو که اصلا به تو ربطی ندره این وسط به خودت میچسبونی و میخوایی حرف بی ربط بزنی؟
گفتم: آخه خانم. یه سوال . یعنی شما میفرمایین سنیا همشون به همون تمیزی هستن که میفرمایید و ما شیعه ها همگی بوو گند میدیم.
دادش رفت بالا که تو نرفتی توو مسجدی که بوی گند جوراب همه جا رو گرفته. مسجدی که من رفتم اینجوری بود.
با همون لحن پرسیدم: اون وقت میخوام ببینم شما میگین همه مسجد سنی ها تمیز میباشد؟؟؟؟؟بله؟دیگه راهش رو کشید و رفت...
میخواستم بگم : د آخه خانم محترم. یه نگاه درست به کارای خودمون آ اینا بنداز. ما توو همه ی محله هامون مسجدامون کثیف هستن؟ ما همه مسجدامون پر از آدمای بی فرهنگن؟ د آخه کجا رفتی آ هنوز که هنوزه نتونستی مسجد محله هایی مثل محله ی ما رو ببینی که هیئت مدیرش همه استاد دانشگاه هستن آ خادمای مسجد توو مراسم های مختلف همه برآ بچه های دانشگاه خودمون هستن یا الباقی دانشگاه های اصفان. د کجاها رفتی که حتی یکی از محله های معمول آ نه چندان معروف سنی رو ندیدی, همونایی رو که آدم حالش بد میشه وقتی وضوخونه هاشون رو میبینه. نمیدونم یعنی تاحالا خودت پات به مدینه و مکه نرسیده یا برات تعریف نکردن از انواع و اقسام وضو ساختن هاشون؟ تو فکر میکنی این انواع و اقسام بیماریهای عفونی که زائرای ما از عربستان سوغات میارن همش به خاطر عدم رعایت بهداشت خودشونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی حرف داشتم. ولی راستش مهمترین نکته این بود که وقتی برای این مباحث نداشتم و متاسفانه مهم تر از اون اخلاق مناسب.........

با تندی حرف زدم. میدونم. اشتباه از من بود. ولی واقعا پابرهنه رفته بود روو اعصابم . کار "آ بارم خیلی بود اینام که ......