سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

شاید شنیده باشی سارا انار دارد

از شهر فقر و ظلمت قصد فرار دارد

امروز دیده ام من دستان کوچکش را

یک دزدگیر ماشین در آن قرار دارد

در دست دیگر او یک گوشی موبایل است

جای عروسک آن را در اختیار دارد

در اشکهای چشمش دیشب ستاره رقصید

با لنز چشمش امروز قصد شکار دارد

در آسمان چادر گم بود گیسوانش

امروز صد جوان را بر موی دار دارد

سیگار می کشد او با ناز و عشوه امروز

از خانه ی پدر هم قصد فرار دارد

دیروز عروسکش بود یک تکه چوب ساده

بین دو دستش امروز یک سگ قرار دارد

گیتا . نهاده سارا .امروز نام خود را

مست از صدای گیتار خواب بهار دارد

لبهای خشک او بود رنگین ز خون و لرزان

لبهای خیسش امروز . رنگ انار دارد

از یاد برده شاید . دیروز زار خود را

این رسم روزگار است . دار و ندار دارد

آیا شنیده ای تو زنگ موبایل او را ؟

شاید که با جوانی سارا قرار دارد

....