سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

مسیرم جوری بود که از دروازه شیراز رد میشدم آ میرفتم دنباله رودخونه آ از اونجام خیابونی توحید آ بعد به سمتی دروازه تهرون.
یه نیم ساعتی به اذون داشتیم که توو خیابونی توحید پارک کردم تا مامانم برند دندونپزشکی . یوخده بیشتر از یک ساعت طول کشیدآ من این همه وقت توو ماشین منتظری مامان خانوم.
اولش :خودما با موبایل آ یوخده جزوه های درسی خودما مشغول کردم. اما هرچی ساعتا نیگاه میکردم انگار این شمارشگرا ساعت جون نداشتن برن جلو...
بعدش: بلند شدم یوخده توو خیابون پیاده روی کنم آ ضمنش به چندتا سوپری سر بزنم.که دیدم اوه اوه اینجا خربزه که توو محله خودمون از گرونفروشا میخریم 2هزارتومن آ از با انصافاشون میخریم 1700 تومن ... اینجا قیمت زدس 2 هزارآ هفتصد تومن. اوووووووووووه چه خبرس ؟ توو این محله ها چقد گروون فروشی آ خرید سنگین افتخارس.
خب بیخیال منم فقط یه بستنی لیوانی 800 تومنی که توو محله خودمون میخرم 700 تومن خریدم تا بلکی بخورم آ مخی داغ کردما یوخده خنکش کنم.

بستنی را اوردم آ نیشستم توو ماشین بُخورم, هنوز قاشوقی اولی از گلوم پایین نرفته بود که صدا داد آ بیدادی دوتا جوون رووما برگردوند. نفهمیدم آقا پسر, به دختر خانومی که ظاهراً خانومش بود چی چی گفت که دختر خانوم با یه لحنی تندی با دادآ بیداد سری فحشا کشید به آقاپسر که فلان فلان شده دارم بهت میگم من با اونا نبودم. اصلا کاری بهشون نداشتم ......... آخری دادآبیدادشونم آقا پسر راهشا کشید از یه طرف آ دختر خانوم هم از جهت مخالف........ با خودم گفتم : خب هر عملی عکس العملی دارِد دیگه؟! خب اینم جوابی اون همه عریان بازیایی خودمونس دیگه......

 وقتی چه دختر.....چه پسر همه ی زیبایی هاشون رو برای جلوه نمایی و جلب توجه عریان میکنن تنشون همیشه میلرزد که زنشونم دلی چندتا را بردس یا دلی شوهرشون برای چندتا خوشگلتر از خودشون رفدس....... آخه دست بالای دست بسیار است.
 مگه نه؟!........

 اینا دنیاشون همیشه کبودس