سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

میدونی امروز داشتم با مامانِ حسن نظری خدا بیامرز حرفِشا میزدم.

حرفی اتوماسیون اداری شرکتی عجیب-غریبمونا........

خانوم دکتر ، برام یوخده شرحی سود و منفعتهای چنین نظامهایی رو دادن که برای مدیرانِ این روزگار داره آ یه توصیه داشتن: عزیزم خیلی هم برای این جماعت جوش نزن. بیش از توانت مسئولیت قبول نکن و در نهایت، سعی کن فقط به چیزی که مسئولیتش رو بردوشت گذاشتن کامل عمل کنی. حقی رو ناحق نکرده باشی و لقمه ی خودت رو هم مراقب باش. 

کمی با خانم دکتر (همون حاچ خانوم نظری خودمون) درد و دل کردم آ گفتم مهمترین چیزی که از بچگی بابام یادمون دادَن همین بودِس. که هر لقمه ای رو توو سفره ی رزق و روزیمون وارد نکنیم. سری هر سفره ای نشینیم......

یاد مهندس حسن نظری بخیر.

(سالگردش اواسط دی ماه بود).

حچ خانوم نصیحتم می کنند که :جوانیتون رو دریابید و برای لحظه لحظه ی اون برنامه داشته باشین، ارزش قائل باشید برای تمام نعمت و رحمتی که خداوند بر شما بخشیده.

کمی جوش آوردم آ از نظامی اتوماسیون اداریمون براشون میگم.  روزی که کرمهای خون آشام اتوماسیون اداری طراحی میکنند چه میشود؟؟؟؟

.

.

.

فکرش رو کردین : وقتی کرمهای خون آشام اتوماسیون اداری طراحی کنند چه میشود؟

من فکرش رو کردم:

اون روز وقتی هست که شوما اِز اولی بُرجی کاری برای دقیقه به دقیقه ی اضافه کاریهایی که مجبوری توو محیطِ خسته کننده ی کاری خودت بمونی و جون بکنی اجازه نامه میگیری و رئیست هم بعد از کُلی سین-جین کردنت، وقتی مطمعن شد که شوما توو ثانیه به ثانیه ش بهش سود رسوندی با منت تمام تایید میکنه... و با این حال در پایانِ ماه وقتی لیست ساعاتِ کاری شوما توو اتوماسیونی اداری، چک میشه می بینن هیچی از اون اجازه نامه های اضافه کاریتون وجود نداره. کشک 

اون روز وقتی یِس که شوما برای دقیقه به دقیقه ی مرخصی های استحقاقی و غیره و ذالکی که رفتین با اطلاع و بی اطلاعش اجازه ی مکتوبی اتوماسیونی مرخصی گرفتین آ رئیسِدونم تاییدش کردِس .... آ با این حال در پایانِ ماه وقتی لیست ساعاتِ کاری شوما توو اتوماسیونی اداری،چک میشه می بینن هیچی از اون اجازه نامه های مرخصی های استحقاقی شوما وجود نداره. کشک. 

اون روز وقتی یِس که شوما برای دقیقه به دقیقه ی جون کندنادون یه صفحه ی مکتوب داشتین توو اتوماسیونی اداری دون ........ آ حالا بعدی یک ماه .....کشک. 

 

نشسته بودم ساعت کاریهام رو چک میکردم(با خودم عهد بستم هرگز از سِمت و جایگاهم برای دفاع از ساعت کاریهای تلف شده و پامال شده ی خودم استفاده نکنم. می دونی چرا؟ چون فقط در این صورته که منم می سوزم و داغ میشم و آتیش میگیرم ، از دست قانون و مقرراتهای مزخرفی اتوماسیونی اداریمون آ منهم مثلی بقیه ی بروبچ به خونی کروکدیلهای شرکتمون تشنه میشم)

خونم به جوش اومده

احساس میکنم اینجا، توو این شرکت مدیرانش تا جا داره از پرسنلشون کار میکشند و تا زمانی که ساکتِ و اعتراضی نداره ازش بیگاری می کشند. (خب اینهام اینجوری فیض می برند)

دارم بالا میارم، وقتی با این حال و روز دربِ واحدِ مالی رو باز میکنم و وارد میشم به جمعی که مدیر مالی نشسته و در اوجِ احساس به محیط خوب و عالیِ شرکتمون افتخار میکنه و به یکی از پرسنلی فنی نصیحت میکنه که باید قدر بدونیم....