سید راویمون شده بود:
اینجا مقر تفحص لشکر امام حسین اصفهان و 1300 شهید پیکرش اومده اینجا و رفته . 1300 شهید پیکرش اومده اینجا و رفته...
آقای نظری می گفت: در خاک عراق رفته بودین برای تفحص. پیکر شهیدی رو دیدم که روی خاک آرام خوابیده بود . با تمام تجهیزات. بدن کامل. تمام پیکر شهید رو با تمام لوازم و تجهیزاتش زیرورو کردیم چیزی پیدا نکردیم.کارتی . کارت شناسایی چیزی........ نبود.
کارتکس رو پر کردیم به نام شهید گمنام .بچه ها بازم تفحص کردن . گشتن . شاید چیزی پیدا کنن .چیزی نبود. نهایتا کارتکس تایید شد به نام شهید گمنام کفن شد. تعداد شهدا زیاد شد .شهدا رو می خواستن ببرن برای تشییع . بچه ها گفتن حاجی شهید آخری رو بگذار باشه معراج شهدا بدون شهید نباشه. این شهید بود تا بارون اومد . بر اثر بارون سکو نم داده و این نم سکو باعث شده کفن شهید لکه کنه . بچه ها گفتن حاجی اجازه بده کفن شهید رو عوض کنیم. حالا کفن اینجوری بره بیرون میگن دومتر پارچه نداشتن شهیدشون رو کفن کنن. اجازه دادم . حالا من توی فرمانداری بودم . یکدفعه تماس گرفتن . حاجی این شهیدی که شما زدی گمنام . گمنام نیست . هویت داره .
گفتم . محاله، اینو خودم بالای سرش بودم.اولین نفر خودم بالای سرش. صبر کنید. دست نزنین. خودم بیام ببینم. اومدم بالا سرش دیدم روی در جیب لباس به تنش با ماژیک نوشته شده شهید فلانی از بابل.
می گفت اگه خودم ندیده بودم باور نمی کردم .......