سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

من فقط همینا یادمس ، دیگه هیچی یادم نمیاد، هیچ کسی نمی توند ترسیمش کنه، اینی که میگم یادم نیمیاد، نیمیتونم وصفش کنم.
جهنمی از آتیش اینجا درست شد. این زمینی که ما نگاه میکردیم، قرمزی قرمز شده بود یعنی دوشکا، دولول، ... هرسلاحی که بگوی با اینا این دشتا پوشونده بودند .
تنها نقطه کوری که اینجابود همون حاشیه ای بود که ما داشتیم حرکت می کردیم. یه سنگری بود که دقیقا عراقیا، دولول قفل کرده بودن تونقطه کوری ما همون نقطه که ماداشتیم حرکت می کردیم.
یه لحظه یکی ازبچه ها آرپیچی زن پرید از ستون بیرون آ با اولین شلیکش صاف زد همونجایی که بایدمی زد این که دارم می گم بازلطفی خدابود چون ما تو اون شرایط توی اون وضعیت...؟ من مطمئنم کاری خودش نبود. هدف گیری این قدر دقیق که از اون برشی که -یک برشی خیلی کوچکی بود- که فقط سری لوله بیرون بود. صاف گلوله از همونجا واردشد و این سنگر از کار افتاد و از کار افتادن این سنگر باعث شد که بچه ها گردانی ما بتونن بریزن روی دژ، یعنی ما خط رو اول کار شکستم. بعد ازچند مرحله این خط شکسته شد. اینجا پُری سنگر بود همون دژ که پر از سنگر بود. آسنگراش چند متر به چند متر کنار همدیگه کانال داشت و خدا میدونه که اینجا چقدر نیرو بود.
که بعد خود عراقیا گفتند :....بعد جنگ گفته بودن برای ما .......که اگر یک ایرانی پاش به این سه راهی رسید هرچی سلاح هست آتش می ریزد رو اینجا و بعد من خودم بودم حس می کردم .
هرگلوله ای که می خوردجاش جای همون گلوله 100تا200 تادیگه گلوله می خورد. یه چیزی عجیبی دارم خدمت شما می گم ما سریعا اومدیم روی این دژ و تو کانال بچه هاریختن ویک سری بچه هام به این سمت .
یک سری هم بچه ها بسمتی که شما وارد شدین حرکت کردن و اینجا پاک سازی شد. بچه های گردان یامهدیِ ما اومدن جلو جایی که یه جاده می ره به سمت دکلی که پشت سرشماست . اون دکل بهداری عراقیا بود توی عملیات خیبر اینجا قرار بود، یا مهدی بیاد به سمت این دشت به ستون بره به سمت اون دکل و توی مسیر رو پاک سازی کنه. گردان امام محمد باقر هم از روی این دژ حرکت کنه و این سنگرها رو پاک سازی کنه و بره به سمت اون دکل. این بچه ها حرکت کنند و عراقیایی که توی این دشت بودن رو محاسره کنند.
این بچه ها کامل رفتن جلو . یه سنگر قرارگاه کله قندی شکل که پشت سرتون رو نگاه کنین پیداست این سنگر فرماندهی عراقیاست
شهید غلامی می گفت که من پشت بی سیم شنیدم که بچه ها اعلام کردن ما وارد این قرارگاه شدیم. یعنی پشت بی سیم گفته بودن که ما وارد این قرارگاه شده ایم و چند دقیقه بعد ارتباطی این بچه ها قطع می شد و دیگه هیچ ارتباطی برقرار نمیشه . گردانی یامهدی که وارد می شه تنها جایی که این تانکها هستند.
ددوتا سنگر کمین بود که عراقیا با آرپیجی 11 که تانک رو باهاش میزنن، چپ و راست بسته بودن به ستونِ گردان یا مهدی و اون رو زمینگیر کرده بودن و این الحاق صورت نگرفت. یعنی بچه های یا مهدی نتونستن به سمت دکل برن.و بچه ها عین یه خط نعلی شکل مونده بودن.

عراقیا عقبه ی بچه ها رو هم بستن. درست شد؟
حالا توی جزیره هم بچه های 8 نجف که هلیبرن شده بودن گیر افتاده بودن. این بچه هایی هم که جلو رفته بودن گیر افتاده بودن .......اینجا دیگه جنگ وحشتناکی صورت گرفت و انصافاً بچه ها مردونه جنگیدن، درسته ما عقب نشینی کردیم ولی مقاومت بچه ها، جنگ بچه ها توی این منطقه، توی اون دو ، سه روز که اینجا بودن، باعث شد توان عراقیا برای فشار به جزایر کاسته بشه. و اگر این نبود و دشمن درگیر نمیشد و با بچه ها اینجا نمیجنگید، خیلی راحت کل بچه هایی که توی جزایر بودن رو قتل عام کرده بود . بچه های 8 نجف اشرف متاسفانه گیر افتادن و اغلب شهید شدن......
که سری قبل آقای غدیریان-جالب بود- اومده بود اینجا میگفت :( فلانی من از اون بچه هایی هستم که اون شب عقب گیر افتاده بودیم. حلال کن اون شب خیلی بهتون بدوبیراه گفتیم..که چرا شما نیومدین. و الآن که اومدم اینجا فهمیدم چه اتفاقی افتادس)
بچه های 8 نجف گیر افتادن . اما بچه ها با مقاومت خودشون سند حفظ جزایر رو اینجا امضاء کردن.
که شهید میثمی گفت: بچه هایی که طلائیه بودن اگر کربلا بودن می موندن.

     

این قصه طلائیه و قصه یاین مکان مقدسی که توش هستین........ یه صلوات نثار روح شهدا و امام شهدا.

خلاصه اینکه :
عملیات خیبر اولین عملیات آبی خاکی ایران بود.
که در ساعت 21:30 روز 3/12/1362 و با رمز مبارک یا رسول الله آغاز شد.
و در طی این عملیات14 کیلومتر از جزایر مجنون، 40 کیلومتر از خاک طلائیه، 100 کیلومتر از هور آزاد شد و
و البته یادمون نره رژیم بعث عراق ، اولین بار در عملیات خیبر بود که از مواد شیمیایی استفاده کرد.

حرف از عملیات خیبر زیاد هست. ولی حاجی-حاج محمد احمدیان- تند تند از همه جا نکته ها رو میگفت.

ولی من یادم موند و میمونه .......

حاج همت سرداری که در عملیات خیبر (هور الهویزه و جزایر مجنون) بعد از رشادتهای فراوان و کم نظیر همای شهادت بر سرش نشست و به لقاء حق تعالی رسید.