سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

وقتی آوردنش، یه گلوله خورده بود همونجا توی سینه ش.
حاج آقا پناهیان میگفت: بعد از چند وقت خوابش رو دیدم ، توی بهشت لباس خاکی پوشیده بود و جایی که گلوله خورده بود هم یه گل در اومده بود و از روی گل مدام مثل چشمه خون می جوشید. بهش گفتم: اینجا که میگن لباس سفید و زیبا تنتون میکنن. پس چرا ؟... گفت : نگو حاجی، تمام بهشتیا به این لباس افتخار میکنند و آرزوی داشتنش رو دارن. گفتم: این زخمت که هنوز خوب نشده؟... گفت: نه بابا این مدال افتخار منه. هرجا میرم تا اینجوری نگاهم میکنن، بیشتر تحویلم میگیرن.
حاجی میگفت اونجا یاد روضه حضرت زهرا (س) افتادم که دست به پهلو با به محشر میگذاره..
سید یک تکونی به همگیمون داد ...
رفقا خیلی سخت گذشت ببخشین. ممکنه بی غذایی کشیدین. دیر وقت شد. صبحگاه بود. ظهرگاه بود. خاک بود. خل بود. باد بود. بوران بود.... هرچی بود، ولی تموم شد. تمومِ تموم شد. از فردا دیگه کسی شما رو قبل از اذان صبح با هیچ نوایی بلند نمیکنه. راحت بخوابین. مهم نیست. دیگه صدای مناجات قبل از اذان نمیشنوی .مگر اینکه خودت اهلش باشی. دیگه برای بلند کردنت صدای اذان صبح رو برات بلند پخش نمیکنن. راحت بخواب.راحت ... دیگه صبح هروقت خواستی بیدار شو.. دیگه مجبور نیستی.
دیگه از فردا جایی نمیری که بخوایی کفشت رو دستت بگیری و بگی زشته. اینجا با کفش وارد بشم. راحت با کفش واکس زده هرجا خواستی میری.دیگه مثل روز اول غذاتون دیر نمیشه. غذا اگه مورد علاقت نیست کسی شرمندت نمیشه. خادمهای راهیان نور دیگه لازم نیست دنبال اتوبوس بدوی که آقا کی مریض شد کی مریض نشد. آقا این رو ببر اون رو نبر. غذا رسید. غذا نرسی؟یکی جاموند. ... شما هم خیالتون راحت.
سفره رو جمع کردن. این آخر کاریه که سفره جمع میشه یه اتفاقات خوبی میوفته...
یک میزبان 2 جا مهمونش رو خوب تحویل میگیره.(رفقا اگه کسی فکر میکنه اشتباه میکنم بگه)
یکی= وقتی مهمون تازه میاد و دق الباب میکنه.میاد به استقبالش :شرهانی رو یادتونه؟ چطور اومدن به استقبالمون....
دوم= وقتی مهمون میخواد بره. میان دنبالش .مدام ازش عذرخواهی میکنن اگه سخت گذشت، اگه غذا باب طبعتون نبود.اگه محل استراحتتون مناسب نبود. اگه جا نداشتی توی اتوبوس روی صندلی بشینیو مجبور شدی روی زمین بشینی.... ببخش ما دست و بالمون بیش از این باز نیست، انشالله قیامت بیایین جبران میکنیم.
همش گریه .همش ناله. همش روزضه .. تموم شد.
امروز روز یتیمی آقا صاحب الزمان(عج) .یه کودک 4-5 ساله . یه کودک 4-5 ساله بی بابا شده... حالا شما باید توی فکه کمک امام زمان کنید برای تشییع پیکر پدرش. امروز اون بزرگوارانی که بچه شهید هستن.خوب میتونن با آقا امام زمان ارتباط برقرار کنن . چون اون هم معنی بابا رو نفهمید.تا اومد بفهمه چه خبر هست. باباش رو ازش گرفتن. ای کاش فقط باباش رو میگرفتن. هنوز که هنوزِ نمیتونه یک جا قدم بزاره و بگه من مهدی . حجه بن الحسنم. بیابون گرد شده.. چرا؟ چون چهارتا آدم با معرفت پیدا نکرده باهاشون قیام کنه ... اینقدر که اون هوای ما رو داره .. ما ...؟!!!!!!!!!!
رفقا قدر اشکتون رو بدونین . به چشمهاتون التماس کنین اشک بریزن. میدونین چرا؟...مداحان قبل از محرم رسیدن خدمت آیت الله بهجت . آقای بهجت فرمودند خوش به سعادت شما . شما کاری میکنین که لبیکِ خدا به ندای بندش زو بفهمند. پرسیدن آقا یعنی چی؟ فرمودن: هر قطره اشکی که بنده میریزه ندای لبیک خداست به بنده.
بارت رو اگه بستی!!! یا علی برو...
نمیدونم یادتون هست؟ شب اولیه کنار پیگر شهدا ، بهتون گفتم بچه ها امشب شبِ آخرین جمعه ساله . فردا غروب قراره بریم شلمچه. یادتونه؟ نمیدونم چی شد راهمون ندادن. ولی عوضش شبش جبران کردن.
شاید به خاطر این بود که دل کسی شکست، ما که نفهمیدیم.
جمعه شب توی شلمچه تک و تنها یادتونه؟ گفتم رفقا چی بگیرین از آقاتون یه عده قرار شد زیارت امام زمان رو بگیرن. کی گرفت؟ کی توی جمع شما زیارت امام زمانش رو گرفت؟؟؟؟... تو رو خدا اگه کسی امام زمان (عج) رو دید سلام ما رو هم رسوند؟ تونست با آقاش حرف بزنه یا نه؟...
واقعیت داره من آدمهای زیادی رو دیدم که توی طلائیه حضرت قمربنی هاشم رو دیدن..........توی خود شلمچه....
من خودم با حاج آقا احمد پناهیان کاروان آورده بودیم توی میشداغ. خدا شاهده فرزند شهید توی همون خوابگاهی که شما خوابیدین به زیارت آقاش نائل شد...
ولی بچه ها . به شهدا گفتین؟ گفتین شمه که میرین دیدن آقا صاحب الزمان(عج) سلام ما رو هم برسونین. شلمچه ازشون سوال کردین که سلام رسوندن یا نه؟.؟......جواب سلام رو گرفتن یا نه؟........