بسم الله النور.
یکشنبه بود که با یه قطاری پوکیده راه افتادیم ، طرفی مشهد. (البته برای زیارتی امام رضا فداش بشم همه جوره خبساااا). ساعتی 22:02 بود که قطار تلق آ تولوقشا شروع کرد، آ مثلاًراه افتادیم.
اولین سوالی که رفقا به محضی نشستن روو صندلیا شون مدام از هم می پرسیدن این بود : موال کوجاس. حالا هرچی ما بششون میگفتیم، تا مشهد خبری نیس ، توو کتشون نیمیرفت که. اینا انگار کمپلت کلیه ها و مثانه شون ظرفیت تکمیل بودسا راه افتادن سمتی مشهد.بندگانی خدا به محضی که برای نمازی صبح وایسادیم ، چشماشون فقط دنبالی یه کلمه بود ، اونم : توالت خواهران.
الباقی رفقا را نیمیدونم ، ولی من که مامان جونم بِشَم توصیه کرده بودن زیادی پر رو یازی در نیاریا. امام رضا (ع) خودشون از دِلِد خبر دارند، پس اونجا که میری فقط جهتی عرضی سلام آ عرضی ادب آ احترام آ ارادت . آ برای همه اونایی که التماسی دعا بِشَد گفتند آ اونایی که یهو جلو نظرت میان دعا میکنی آ نایب الزیاره میشی آ سلام میرسونی............ولی برا خودد سعی میکنی به خودشون بِسپاری.
آخه اینجوری خودشون نهایتی کرامتشونا بشد میکنن. اما اگه قرارس خودد هر چی میخوایی ازشون بطلبی ، خیلیاش از قلم میوفتد.
من که اولش رووم نشد بگم ولی حالا بِشِدون میگم . به نظری شوما اگه حرفی از ریزی لیستی حاجاتم نزنم ، ممکنس یه چیزایی مهمی مثلی امری مقدسی ازدواج آ عاملی موثری مثلی شوهر از قلم بیوفتد؟ هان؟؟؟؟؟ به نظری شوما ریسک نیس؟
بیبینین : منا، اومده بودم که بدونی شوهر بر نگردم. هم برا خودم ، هم برا همکارام آ هم برا دخترای فک و فامیل.
حالا با این توصیه مامان جونم، چیکار کنم؟
آخه دخترایی که سالهاست توو صفی دم بختی ، موندگار شدند آمارشون توو لیستی رفیق آ رفقا... آ فک آ فامیل روز به روز در حالی زیاد شدنس.
آ شوهرم که شدس عینی بَندی تُنبون. به محضی لابلا خواستگارا گیرش میاری در میرد.
اما خب ما اومدیم که امام رضا قوتی جذبی خواستگاری آدم حسابیا توو وجودمون افزایش بِدند آ دوزارم سطحی عقلمونا بالا ببرن آ اون استعدادایی که برا این امر موثربودسا توو وجودمون شکوفا کنند، بلکی موثر باشد آ رسیده وا نرسیده بریم قاتی مرغا.
آمین