سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

 

به اروند که رسیدیم. خودم رو توی دنیای دیگه ای می دیدم. نمی دونم چرا...ولی همش دنبال پل میگشتم. دنبال هور بودم. دنبالی نیزار میگشتم. آخه میدونین، یه دوست آ همکاری دارم که اهلی همینجاس. گه گاهی از اون روزا اولی جنگ برامون میگه. طریقه ی ساختی این پلی شناورم بهم گفته بود . ولی من باور نمیکردم. که این پل از یونولیت های قطور ساخته شده باشه. ولی حالا که روش پا میزارم دارم میبینم. قفسه های مشبکی هستن که توش با یونولیتهای قطوری پر شدس. البته من نیمیدونم این پل از همون اولش به این سبک ساخته شده بودس؟؟؟؟

 

بروبچا هرکدوم یه گوشه ای براخودشون بودن. آ الحمدالله طبقی معمول کاروانی ماوم بی کس و کار ........... همه کاروانها یه گوشه جمع بودن آ یه راوی داشت از سیرتاپیازی هرچی اینجا اتفاق افتاده بودسا براشون میگفت.خب البته ماوم هر کدوم به یکی از این راویا جذب شده بودیم برای ثبت وقایع. البته بعضی گاهی هم جذبه اروند بیشتر از این حرفا بود .

تا ظهر آ نماز اونجا بودیم. یکی از نکات اروند....حضور جوانان رشید سیستان و بلوچستان. و همچنین خواهران و برادران سنی بود. جالب و جذاب بود. یکی دوتا از خانومهای تازه عروسمون هم برا جهازشون از همون کنارا خرید کردند. از زنبیل آ حصیر گرفته تا انواعی صدف  آ ... که جنبه تزئینی داشت. الهی سفیدبختشی آباجی.(شیرینیش یاددون نره)

رفتیم اروند ولی از چگونگی عملیاتهایی که در ساحل اروند انجام شد فقط یه اشاره هایی شد و ما شنیدیم.........