خداوکیلی عمه شدن هم مصیبتیه برای خودش. بچه برادر واقعاً خیلی پر رووِها. باید اقدام پیشگیرانه داشته باشی و نگذاری بچه پُرروو بشه ها. اگه از دستت دَررر رفت و اقدام اصلاحی نداشتی بهبود عملکرد سخته. سخت. دیگه باید بری توو فکر پروژه ی بهبود. به این سادگیها نیست.
داشتم عملکرد بچه فسقلیِ داداشم رو ارزیابی می کردم، یه عدم انطباق داره این بچه majour. بچه فسقلی هنوز به حرف زدن نیفتاده. فقط در حد گفتن عمه هرچی اسرار میکنم این بچه به من بگه : سلام عمه خانم. نمیگه.؟!!!!!!!!!!! اِ اِ اِ
خدایی اصلا و ابدااا نمی خوام یادم بیفته به عملکرد خودم. صدسالِ سیاه. به هیچ وجه. خدایی من خیلی بچه پر روو بودم. کلاً خونه مادربزرگ رو مالِ خودم می دونستم. مادربزرگ و بابا بزرگ که جزء اموال من بودن.
این روزها فقط و فقط دارم الزامات رو تعریف م تبیین میکنم. باید حواسم رو جمع کنم بچه و مامان و بابای بچه پُرروو نشن.
مصیبتیه. این بچه کمِ کمِش روزی دوساعت میاد خونه ی ما و تووی اون زمان همه ی برنامه های خونه ی ما به هم می خوره. سیستم عوض میشه. اِ اِ اِ....
بچه عسله. نی نی جیگره. دختر برادر نانازیه. .........اما باید حواسم جمع باشه بچه پر روو نشه. زبونم لال مثل من نشه ها. من مصیبتی بودم برای عمه هام.
خدابیامرزدتون عمه خانم. عمه فاطمه ی عزیزم. امثال اولین ماه رمضونیه که حلیم بادمجونتون رو نداریم.
خدا بیامرزه مادربزرگِ صدیقم رو.