جواب امیر این بود:
باید جلب اعتماد کنید. باید مطمئن بشن که شما خیر و صلاحشون رو در نظر دارین.
و مثالی زدن از دو تا دندون پزشک که روز جهانی بهداشت میبرندشون توی یه دبستانی آ یکیشونا به اسمی دندون پزشک معرفی میکنند آ میگن بچا ایشون آقای دندونپزشکی هستن که میخوان برادون از بهداشت دهان و دندان بگند. آ اونیکی پزشکا میبرند توی یه کلاسی دیگه آ به بچا میگن : ایشون آقای آهنگری هستن که میخوان برا شوما از بهداشتی دهان و دندان بگند.
هر دوتاشون یه حرف میزنند به بچا ولی دسیی آخر میبینند تاثیری اونی که بعنوانی پزشک معرفی شده بود 4 برابری اون یکی بودس.
خلاصه اینکه شومام کاری کنین که دوستانتون به شما اعتماد کنند.....
خب درسس که امیر جوابشون حرفی حقی بود. اما چه کنم که معلوم بود اصلا منظوری منا نگرفته بودن. ولی خب حرفشونم ارزشمند بود.
سوالاجوابا طولانی شده بود آ بروبچا دیگه کم کم می خواستن وخیزن برن . این نشست دوستانه رو با دعا و سلام و صلوات تمومش کردیم آ حضراتی آقایونم همگی یه عکسی عشقولانه با امیر گرفتن که بعدی 120 سال برا زن و بچاشون پز بدن که ما کوجاوا با چه کسانی بودیم.
آره سردار خیلی حرفها برامون زد . نعمت بود........ رحمت بود ..... نمی دونم چی اسمش رو بزارم ولی شرکت کردن توی این رزم شبانه و شنیدن سخنان گهربار و ..... جگر آدم رو با یه ماده ی خاصی شستشو می ده .....
پیشنهاد میکنم ، حتما تجربش کنین .
راستی تا یادم نرفدس بگم که ما توی پادگانی میشداغ یه مراسمی قرعه کشی هم داشتیم برا کربلایی شدن.
مراسمی باحالی بود ......
برای من عجیب نیست که نقل این برنامه افتاد به شب میلاد با سعادت
امیر عاشقان.سفینة النجاة. ثارالله . امام حسین(ع).
امیدم این بود که کربلایی بشم.
ولی خب چیکار کنم. خلایق هرچه لایق. اگه اینجوری میشد باید به همه از دم میدادن تا بلکی من که ته صف بودمم بیگیرم. مراسم خوبی بود . که ختم شد به برنامه قرعه کشی که به نام دختر خانمی از یه کاروان دیگه در اومد. البته یه بزرگواری یه شاهکاری کرد......
جناب خانگل زاده شاهکاری کرد و یه سهمیه کربلا داشتن که جهت قدردانی از زحمات بسیار جناب مجاهد به ایشون هدیه کردن.
(البته طبق اخبار رسیده ایشون هنوز موفق به استفاده از این سهمیه نشدن!!!!!!!!!)