سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

 

سریال‌ها را نمی‌بینید؟

خیلی کم. این سریالی که برای زندگی پس از زندگی در ماه رمضان گذاشته بودید و آقای عباس موزون مجری بودند را دنبال می‌کردیم. دلم می‌خواست ایشان را ببینم و بحث‌ها را با ایشان کامل‌تر کنم. جا دارد کار شود.
خیلی‌ها این را پسندیدند و نشان داد چقدر برنامه سازی در این حوزه جواب می‌دهد.

بله. جای فرصت دارد. یک زمانی باید ایشان با فراغت بال بیاید و قدری معارف دینی را خدمت ایشان بیشتر مرور کنیم.

قبل از انقلاب یکی دو بار دستگیر شدید.

از سال 43 در ارتباط با حضرت امام و غیره، نجف آباد ما را احضار کردند و بیشتر شهربانی بود. بعد در لار همین اتفاق افتاد، سروستان، رفسنجان تقریباً همین اتفاق افتاد.

خوزستان چه زمانی رفتید؟

من سال 57 ابتدا اصفهان، نجف آباد، خمینی شهر و تا حدودی یزدان‌شهر تا 8 منبر هم آن ایام رفتم. یک روز عاشورا بچه‌های نجف‌آباد درباره مجسمه و سقوط مجسمه می‌خواستند کار کنند. گفتم دست نزنید و من زمان را می‌گویم که چه زمانی مجسمه را پائین بکشید. این‌ها چهارم می‌خواستند بروند که کشته می‌دادیم. سخنرانی که کردم و برای پائین کشیدن مجسمه حرکت دادم.

فکر می‌کردید واقعا انقلاب پیروز می‌شود؟

ما وقتی سال 56، 57 بود مخصوصاً بعد از شهادت حاج آقا مصطفی تقریبا برای ما روشن بود انقلاب پیروز می‌شود. منتهی اینکه بعدا چطور مدیریت شود، که از در بیرون می‌روند و از پنجره نیایند، یا مانند کودتای رضاخانی نشود بحث‌های دیگر بود و این به برکت وجود نورانی امام و علمای آگاه، مراجع بیدار و رهبر عزیز، شهید مطهری ها، شهید بهشتی‌ها و خیلی از فداکاری‌ها بود. یعنی سطح و افق آگاهی مردم آنقدر بالا بود که جایی برای این مسائل نبود.

12 بهمن عضو ستاد محافظت از امام (ره) بودید.

بله.

بعد امام شما را بندرعباس می‌فرستند. برای چه به بندرعباس؟

برای کار‌های روحانیت و انقلاب در بندرعباس. اولاً در جایگاهی که حضرت امام مستقر بودند من هم کارت ویژه داشتم. جمعیت از پشت فشار می‌داد. من عقب‌تر رفتم که جمعیت فشار ندهد که نرده‌ها را بشکنند و بیایند. وقتی حضرت امام در آن جایگاه در بهشت زهرا مستقر شدند، من مهرم را از جیبم درآوردم و به پیشانی گذاشتم و اشک از چشمانم سرازیر شد و مثل اینکه 15 سال خستگی برطرف شد.

اولین مسئولیت شما بعد از بندرعباس چه بود؟

یک حکمی هم حضرت امام به من دادند که حقوق کارمندان کیش را بردم و دو سه مسئله آنجا اتفاق افتاد. در قشم هم مشکلاتی مخصوصاً برای برخی عزیزان ما ایجاد شد. به هر کیفیت امام هم حکمی به من دادند و تعریف هم کردند که آقای دری مورد تائید ماست. بعد که به قم آمدم اولین مسئولیتم کمیته انقلاب اسلامی استان مرکزی بود. بعد از اینکه از اینجا رفتم امام و نماینده ایشان در استان چهارمحال و بختیاری شدم؛ بنابراین وقتی امام جمعه شهرکرد، نماینده، ولی فقیه بودم و تقریبا در تاسیس تمام نهاد‌های آنجا نقش آفرین بودم. دعوای مفصلی هم در منطقه لردگان، بین دو آبادی و دو خان بود. به نام برآفتاب و سردشت که 20 کیلومتری لردگان بود. این‌ها 13 ماه تیراندازی می‌کردند و از تفنگ‌های قدیمی داشتند. من به حاج آقای قدوسی رضوان الله تعالی علیه زنگ زدم که به داد ما برسید. حالا خود شهرکرد هم مشکل داشتیم. آقای قدوسی فرمودند مگر آقای دری آنجا نیست. گفتم بنده هستم و امام جمعه هستم و حوزه هستم و صدتا کار دارم. گفت این کار هم به عهده شما است. گفتم من نمی‌رسم، شما دادستان بفرستید. حکم دادند جناب آقای حجت الاسلام حاج حسین علی دری نجف آبادی به عنوان دادستان انقلاب اسلامی چهارمحال بختیاری باشد. برخی از آثار هنوز هست. خیلی تلاش کردیم دعوا را حل کردیم. مسائل داخل شهر اتفاق افتاد. ستاد خلق ترکمن که درست می‌کردند آنجا هم درست کردند، آموزش و پرورش را اشغال کردند. بازار را تعطیل کردند. داستان‌های دیگر مفصل طول کشید. یک سال بیشتر چهارمحل بختیاری نبودم، نزدیک یک سال شد.

بعد به مجلس آمدید.

بعد از طرف مردم شریف اردل و کیار و فارسان و کوهرنگ به عنوان نماینده انتخاب شدم و به مجلس شورای اسلامی آمدم. دوره اول خدمت بزرگانی که حضور داشتند بودم.

عجب مجلسی!

بله. 28-27 شهید فقط در حزب جمهوری اسلامی ایران دادیم. بسیار شرایط حساسی بود.

از رفقای نزدیک شما چه کسانی بودند که شهید شدند؟

رحمان استکی نماینده شهرکرد بود؛ رفیق ما بود. برادر او مجتبی استکی و یک برادر دیگر هم شهید شدند. خانواده سه شهیده استکی‌های شهرکرد هستند. خیلی خانواده نجیب و شریف و دوست‌داشتنی هستند. از دوستان ما همه این‌ها بودند. محمد منتظری نماینده نجف آباد شهید شد. حاج آقا نورالله طباطبائی نماینده اردستان برادر حاج آقا طباطبائی اصفهان بود. با هم کفایه مباحثه می‌کردیم و درس‌ها را برای این که فراموش نکنیم.

شما در حزب دعوت نبودید؟

بله. شاید سه جلسه غیبت نداشتم. شهید محمد منتظری شاید سه جلسه حضور نداشت. تقدیر این چنین بود او برود و هزاران درجه را طی کند و من هنوز مانده ام و خاک و خول می‌خورم. یک علت داشت. بابا حیدر یک آبادی آبرومند و ارزشمند است و سادات محترمی دارد. این آبادی آب نداشت. زمانی که من امام جمعه آنجا بودم دعوای سنگینی برای آب مطرح شده بود. من دنبال این رفتم که آب آبادی را درست کنم.

به تهران آمدیم و صبح من مجلس رفتم. بعدازظهر کمیسیون برنامه و بودجه بود؛ و کمیسیون کار و استخدام. ما دو مسئولیت داشتیم. بعد از آنجا شهر ری در سازمان تبلیغات نهج البلاغه برای خانم‌ها و آقایان تدریس می‌کردم. من نهج البلاغه هم تدریس کردم و خستگی زیاد بود. ماشین نداشتیم، در راه می‌گفتیم ما را تا فلانجا برساند. نماز را خواندیم. منتظر بودم اخوی که الان سرهنگ سپاه هستند و بازنشسته شدند و نجف آباد هستند، با پیکان بیاید و ما را به حزب برساند. من همینطور که کنار اتاق افتاده بودم، غش کردم. اخوی هم ظاهراً نیامد؛ بنابراین بنده از فیض عظمی محروم شدم.

این اتفاق بعد از عدم کفایت بنی صدر بود؟

بله. بعد از عدم کفایت بنی صدر بود. بعد از این امر هم جریان انفجار مسجد اباذر روز قبل و مجروحیت حضرت آقا بود. روز بعدش جریان حزب بود. شاید تقدیر الهی بود روز قبل آقا با آن شرایط که نباشد در حزب و بماند و وجود پربرکت ایشان برای ده‌ها سال بعد منشا نور باشد.

آن زمانی که عدم کفایت بنی صدر را تصویب می‌کردید فکر می‌کردید غائله به اینجا‌ها برسد؟

منافقین مانند مار زخم خورده بودند، اما اینکه بنی صدر کامل در دام آن‌ها بیفتد و ابزار دست آن‌ها قرار بگیرد، تا این حد انتظار نداشتیم. کتاب و جزوه‌ای که بنی صدر قبل از انقلاب نوشته بود «زور علیه عقیده» بود. هر چه نوشته بود با خودش و منافقین 100 درصد منطبق بود. زور علیه عقیده را بنی صدر علیه منافقین نوشته بود. خودش وارد این شده بود و با آن‌ها همدست بود. تا اینجا تمکین کند که چنین جنایاتی را با این رسوایی انجام دهند. یکی دو جنایت که نبود.

آن مرحله عدم کفایت بنی صدر را در جلساتی که می‌رفتید به این جمع‌بندی رسیدید که عدم کفایت انجام شود؟ هزینه‌ها هم حساب کرده بودند؟

بله. از ابتدا پای همه چیز ایستاده بوده‌ایم. همین الان هم همین طور است، یعنی الان شهادت برای ما آرزو است. اگر بنا باشد آقای دری در عمر 70 ساله غبطه‌ای بخورد، غبطه شهادت را می‌خورد. ده‌ها بار هم ممکن بود اتفاق افتد. ما در حکومت نظامی در قم نزدیک بود در کشته شریعتمدار با گلوله ژ 3 کشته شوم.

به عنوان کسی که نجف آبادی بودید و برای نجف آبادی‌ها آقای منتظری فرد مهمی بود، فکر می‌کردید پیوندی بین دفتر ایشان با منافقینی که این همه کشتار کردند، شکل بگیرد؟

انتظار ما این بود آقای منتظری به عنوان رهبری که نه، ولی آقای منتظری رابطه شاگردی و استادی با امام داشتند، خودشان هم مکرر می‌گفت که هرجا امام پافشردند ما هم باید پافشاریم؛ بنابراین انتظار این بود این مسیر توسط ایشان با جدیت دنبال می‌شد و ایشان هم به من در حوادث نجف آباد گفت من راضی نیستم از ناحیه من به نظام آسیبی وارد شود. این تعبیر ایشان بود.

این تعبیر خود آقای منتظری بود؟

بله. گفتند من حاضر نیستم بخاطر من ... من به نجف آباد رفته بودم، قبلا هم برادران رفته بودند. روز سه شنبه درگیری بود و یک نفر هم کشته شده بود. من که به آنجا رفتم تقریبا مانند آبی بود که روی آتش ریخته شد. بدون حفاظت؛ گفتم مردم به مسجد جامع بیایند. سخنرانی کردم و از امام تجلیل کردم و گفتم فردا صبح مسجد بازار – فاصله این دو مسجد 500 قدم و کمتر بود - بیایید و از آنجا بازار می‌رویم و مغازه‌ها را باز می‌کنیم.

امام از شما خواستند برای سخنرانی بروید؟

نه. امام نخواسته بود. بعد حاج احمد آقا زنگ زدند و از طرف امام از من تشکر کردند. صبح مردم به مسجد بازار آمدند. مسجد بزرگی است. گفتیم بازار را باز می‌کنیم و همین کار را کردیم.

ماموریت به شما داده بودند؟

آقای منتظری خودش گفت.

به شما گفت؟

بله. خودش گفت که بروید. یادداشت دو صفحه‌ای داد و من الان به خاطر ندارم.

که شما آنجا بروید.

بله. گفتند من راضی نیستم بابت من آسیبی برسد.

14 خرداد 68، ارتحال امام چقدر آمادگی داشتید؟

امام مایه عزت، مایه شرف ما بود. امام همیشه زنده است. امام نمرده، نمی‌میرد و نخواهد مرد. امام حق بزرگی به گردن ایران، اسلام، دنیای اسلام، دنیای بشریت دارد. اسوه تمام عیاری است که رمز موفقیت ایشان اخلاص، شجاعت، فتوت، فقاهت، عشق به خدا و اهل بیت و مردم است. گوهر گرانبهایی بود که خدا به عنوان امانت بزرگ به ملت ما کرامت فرمود. رحلت امام واقعا داغ غمی بر عهده همه ما بود، اما لطف خدا کمک کرد و عنایات الهی کمک کرد، شاید دعای خیر امام زمان و دعای خیر امام راحل و خون شهدا و دعای خیر ملت بزرگ ما باعث شد جایگزینی حضرت امام را خبرگان رهبری به نحو احسن تدبیر کردند و مقام معظم رهبری را به عنوان سکاندار کشتی انقلاب اسلامی و ستون فقرات نظام اسلامی تعیین کردند.

فکر می‌کردید آقا انتخاب شوند؟

واقع این است که در آن شرایط شاید مناسب‌تر از ایشان هم نبود. عجیب این است در جریان ریاست مجلس شورای اسلامی دوره اول، نظر خود بنده آقا بود.

مهم‌ترین ویژگی این 31 سال رهبری حضرت آقا را چه می‌دانید؟

به نظرم می‌رسد پایبندی به اصول اسلام، پایبندی به اصول خط امام، پایبندی به اصول انقلاب اسلامی، پایبندی به اصول قانون اساسی، معیار‌ها و مبانی را به طور کامل رعایت کردن و در همان چهارچوب و خط و مشی که امام حرکت می‌کردند، حرکت کرده‌اند.

سال 76 بود که آقای ناطق نامزد ریاست جمهوری شدند. شما به آقای ناطق رای دادید؟

بله.

برای ایشان هم کار کردید.

بله. قدری برای ایشان کار کردم.

و جالب این بود که به عنوان وزیر اطلاعات دولت رقیب آقای ناطق معرفی می‌شوید. چطور به شما پیشنهاد دادند؟

دو سه تا مسئله است. اولا ما این رقابت‌ها را رفاقت می‌دانیم. اینطور تصور می‌کنم. به نظرم نیامد خیلی اصولگرایی و اصلاح طلبی خیلی پررنگ به آن معنا باشد. می‌گوییم همه ارزش‌ها را حفظ کنند.

چپ و راست آن زمان!

بله. آن تندی و یا خط دو و سه و یا خط یک، دو و سه را من خیلی به آن معنا باور ندارم. مسئله دوم این است که دولت و آقای خاتمی برای وزیر اطلاعات گیر افتاده بود. به نقطه روشنی نرسیده بودند. زمان هم سپری می‌شد. صبح در مجمع تشخیص مصلحت نظام به من گفتند یا روز پنجشنبه به من گفتند، جدی نگرفتند و من هم جدی نگرفتم. دوستانه صحبت‌هایی رد و بدل شد. شب یکشنبه داشتم صحبت می‌کردم، در صندق قرض الحسنه مسجد، گفتند آقای خاتمی شما را کار دارد. موبایل هم آن زمان نبود. من آمدم ببینم با من چه کار دارند. گفتند قرار شد چه کار کنید؟ مسجد رفتید برای چه کاری؟ گفتم کار من مسجد است. به من گفت چه زمانی می‌توانم شما را ببینم؟ گفتم می‌توانم نیم ساعت دیگر خدمت شما بیایم.

نیم ساعت بعد من خودم را به ریاست جمهوری رساندم. ایشان گفتند شما با آقا صحبت کردید؟ گفتم نه، به خانه آمدم و ساعت ده بود که آقای حجازی تماس گرفتند و گفتند فردا ساعت 6:15 یا 6 به دیدار آقا بیایید. اظهار محبت و لطف کردند. همیشه به من احساس بزرگواری داشتند. بیرون آمدم دیدم آقای خاتمی برای ملاقات می‌روند. آقای خاتمی گفتند چیزی به عنوان برنامه بنویسید. من شب تا ساعت اذان صبح برنامه‌ای را نوشتم. از نهج البلاغه شروع کردم. تقریبا نه صفحه به عنوان دستور کار نوشتم. ایشان سه شنبه دولت خود را معرفی کرد. یعنی دوشنبه برنامه را دادم و سه شنبه ایشان کابینه را تکمیل کرد. ایشان از من خواستند و هیچ شرط و شروطی با من نداشتند. من گفتم می‌روم و اختیار دارم و وظیفه خودم را انجام دهم. من نمی‌خواستم به کسی بی‌مهری کنم، می‌خواستم وظیفه قانونی و شرعی خود را انجام دهم. اما بعد متوجه شدند قدری اشتباه کردند. اقای روحانی به من گفت 8 ماه بود که این‌ها می‌خواستند شما را برکنار کنند. من وظیفه خود را انجام می‌دادم، ولی ظاهراً اشتباه رفته بودم.

غائله قتل‌های زنجیره ای؟

غائله قتل‌ها نبود. قبل از این بود. از 8 ماه قبل به غائله قتل‌ها نمی‌رسید.

به آن ختم شد.

بازی بود. اینکه دولت خود را این میزان درگیر کند. صد حادثه مانند آن اتفاق افتاد و هر کسی هر غلطی کرده باید جوابگو باشد. ما می‌خواستیم نظام منزه باشد. قطعاً نظام منزه بود. رهبری، رئیس جمهور، مجلس و وزارتخانه ...

یعنی تغییراتی دادید که ...

بله. این سیستمی است که منزه از این اتهامات است. 3-2 نفر خودشان خودسرانه رفتند. خودشان هم نوشتند خودسر بوده است. به ما ربطی نداشت. رفتند و غلطی کردند. پیداست وقتی ابتدا بگوییم این‌ها بودند، متوجه شویم یا افشا شود خیلی‌ها عکس العمل نشان می‌دهند.

در جایی گفته بودید قتل‌های زنجیره‌ای را خود من وزیر را هم دور زدند.

بله. به من ربطی نداشت. به وزارت مربوط نبوده است. وزارت سیستم خودش را دارد. دوستانی با هم جمع می‌شدند که ربطی به وزارت نداشت. مثل برخی اختلافات که در 88 هم اتفاق افتاد که با دادستان تهران بود. بنده با کهریزک بردن 100 درصد مخالف بودم. قبل از آن خواستند آقای شاهرودی را دور بزنند و کهریزک تعداد زیادی را ببرند. بنده دادستان کل بودم و مخالف بودم و گفتم هر کسی تخلف کرده باید جوابگو باشد. نمی‌شود آبروی نظام را برای این کار ببریم.

چطور سر کهریزک مخالف بوید و این کار را کردند؟

اجرا دست بنده نبود. اجرا دست آن آقایان بود.

و یک یادداشتی رهبر انقلاب بعد از این قضایا (قتل‌های زنجیره ای) برای شما فرستادند.

بله. استعفای ما که معلوم است و 6 صفحه هم ضمیمه استعفای من معلوم است. یک نامه هم برای آقای ناطق، رئیس مجلس نوشتیم که آن هم جای خود دارد. یک نامه خدمت آقا نوشتیم. ایشان بزرگواری کردند و بسیار با پدری و بزرگواری از ما تفقد کردند. ما هم جزء ادای وظیفه و تکلیف کاری انجام ندادیم. من گفتم نمی‌توانم به نظام و رهبری نگویم. می‌گویم و هر چه شد باداباد. آن‌ها می‌گفتند شما نگویید. من گفتم نمی‌توانم و باید بگویم. باید نظام بداند چه کسی تخلف کرده و نه پای دولتبه آن معنا در کار است و نه نظام درگیر بود. این کار غلطی بود و چه معنا دارد که کار غلط کنند.

سال 84 موافق آمدن آقای هاشمی برای ریاست جمهوری بودید؟

من مثل برخی برادرانی که آمدند خیلی راه دستم نبود؛ قبول نداشتم.

که ایشان بیایند؟

بله.

با ایشان صحبت هم کردید؟

بله. آن‌ها خانه ما آمدند و می‌خواستند مهره ما را ببرند. نظر من مساعد نبود آن آقایان بیایند.

یک جایی گفته بودید، آقای هاشمی اعتدال را در مقابل رادیکالیسم دوم خرداد و تندروی اصلاح‌طلبان مطرح کرد. آقای هاشمی بعد از دوم خرداد برای مجلس نامزد شدند و خیلی مورد هجمه طیف تندروی اصلاحات قرار گرفتند. پشت صحنه این چه بود؟

من در همه این موارد نامه‌هایی به آقای هاشمی نوشتم. برخی از این نامه‌ها وجود دارد. تذکراتی به ایشان دادم. گاهی 13 تذکر دادم، گاهی 22 تذکر دادم.

ایشان ناراحت نمی‌شدند؟

نخیر. ایشان تحمل می‌کرد. نه من، که همه را تحمل می‌کرد. از این جهت روحیه تحمل آقای هاشمی خوب بود. ممکن بود باطناً قبول نداشت، ولی می‌پذیرفتند.

گفته بودید در مواضع آقای هاشمی تغییر ویژه‌ای ایجاد نشد و هیچگاه تغییر 180 درجه‌ای نکرد. واقعاً همین طور بود؟

ممکن بود مواضعی را اعلام می‌کرد. مثلاً در جریان مذاکره با آمریکا مطالبی بیان می‌کرد، ولی نقد می‌کردیم. ایشان آخرش هم می‌گفت آقا، ولی امر است و هرچه آقا بفرماید همان است.

رفاقت شما با آقای هاشمی قبل از انقلاب بود؟

بله. در مجلس هم آمدیم بیشتر شد. در کمیسیون برنامه و بودجه مثلاً در بحث مترو تهران! خیلی کار‌های دیگر بود.

آن زمان هم می‌گفتند برخی آقایان در قم مخالف بودند.

آقای منتظری جزو مخالفین مترو بود. می‌گفتند چرا پول را در زمین دفن می‌کنید! روستا‌ها را آباد کنید! حرف آقای منتظری این بود. من رئیس کمیسیون برنامه و بودجه بودم.

ولی آقای هاشمی ایستاد.

بله. ایستاد و مترو را راه انداخت. بنده و آقای دکتر روحانی، آقای شیبانی و دیگران بودند. دنبال کار مترو رفتیم.

سال 88 دادستان کل کشور بودید و آن فتنه بزرگ اتفاق افتاد. در کمیته حل اختلاف هم بودید. درست است؟

بله.

بازشماری کردید؟

بله. چند صندوق را به عنوان نمونه بازشماری کردیم.

با این آقایان هم برای برطرف شدن شبهات آن‌ها صحبت کردید؟

ما یقین داشتیم که تفاوت آرای 14 میلیون تا 24 میلیون معقول نیست که بگوییم تخلف یا تقلب شده است؛ این دروغ شاخ‌داری است. خیلی روشن است. فرض کنید تقلب هم بکنیم، 200 صندوق هم تقلب کنیم. 200 تا 500 رای هم می‌شود 100 هزار رای می‌شود. 100 هزار رای چقدر است و 10 میلیون تفاوت آرا چقدر است! 10 میلیون در هیچ ناموسی در جمهوری اسلامی ایران در طول 40 سال گذشته امکان تخلف و تقلب ندارد.

این یک دروغ شاخدار است یا رمز برای فتنه است. می‌خواستیم اولاً آقایانی که موضع گرفته‌اند حکیمانه برخورد می‌کردند و نه اینکه موضع‌های هفتگانه بگیرند که کشور را دچار چالش کنند و این تلخ‌ترین مسائل است. ثانیاً تحریک‌ها را ادامه ندهند. اعلامیه و اطلاعیه ندهند. مردم را برخلاف حق و عدل تحریک نکنند. بعد هم قواعد بازی رقابت را آن‌ها به ما یاد داده‌اند.

خیلی لطف کردید.

تشکر می‌کنم. اگر ما در این مسائل در 40 سال در اطلاعات، در دادستانی، در دیوان عدالت و هر جایی قصوری داشتیم هم از امام زمان (عج) عذر می‌خواهیم و هم از رهبری عزیز و هم از امام راحل و هم از شما ملت و هم از خانواده معزز شهدا عذر می‌خواهیم. ما بیش از این توان نداشتیم. لایکلف الله نفسا الا وسع‌ها این حرف ما بود. سر این حرف قاطعانه ایستادیم. ما را حلال کنید، برای ما دعا کنید.