سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

سالروز ازدواج خانم فاطمه زهرا(س) و حضرت علی(ع) امیرالمومنین بود.رفته بودم یه سروسامونی بدم به ظاهری ریخت و قیافم. عمه تا دری خونه را باز کردن با یه شورآحالی خاصی سراغی مامانا گرفتن آ اینکه پس شوما کوجایین , هرچی تلفن میزنم نیستین توو خونه دون. یوخده تعجب کرده بودیم. بابا پرسیدن که حالا طوری شدس؟ اتفاقی افتادس؟ نکنه می خواستین بیایین خونه ما؟؟؟ عمه تازه یادشون افتاد که تعارفمون کنن بریم توو... من رفتم بالا خونه عروسشون(آرایشگاه دارن). همونجا خبرا بهم رسید ظاهرا دوسه روز دیگه جشنی عقدی شازده پسری آخریشونس.
زنی آقامهدی با یه حال آ هوای خاصی برامون تعریف میکرد مراسمی بله برونی آقای دکترا که تبدیل شده بودس به شبی عقدشون.  
چیزای بامزه ای از حال و احوالی شازده دوماد برامون گفت. از حرفایی که با عروس خانوم زده بودس. از دو دست کت آ شلواری که با خودش آورده بودس. از شماره دفتری ازدواجهایی که آماده داشدس توو جیبش...

 carpeting