برنامه ی بعدی فکر کنم مسجد بود. مسجد کوفه.
بعدازظهر راهی میشدیم. ظاهرا تا نماز مغرب و عشا قرارس همونجا بمونیم. توو راه سعی کردم یوخده کتابم رو بخونم. تاریخچه قابل تاملی داره و انشالله در زندگی آینده همگیمون نقش مثبت و پررنگی خواهد داشت.
مسجد کوفه یکی از اون مسجدهای تاریخ اسلام محسوب میشه که گوشه و کنارش مقامی داره(یه اتفاق تاریخی اون نقطه اتفاق افتاده), داخل مسجد که شدیم روحانی کاروان سعی کردن مهمترین مقامها رو ببرنمون آ اعمالش رو بصورت دست جمعی انجام بدیم(یکی از امتیازهای خوب کاروانمون بود, برای امثال من که سفراولمون بود یا زیاد مسلط به اعمال مخصوص نبودیم بسیار بسیار مهم بود).
مقام ابراهیم مقام خضر مقام حضرت آدم مقام جبرائیل مقام حضرت نوح سفینه ی نوح
محراب شهادت امام علی (ع) مقام امام زین العابدین مقام و محراب امام صادق
مرقد مسلم بن عقیل مرقد مختار ثقفی مرقد هانی بن عروه. (بهم گفته بودن حاجات دنیوی خودتون رو از ایشون بخوایین) و ...
هوا هنوز گرم بود , رفتیم یه گوشه نشستیم تا کم کم بروبچ جمع بشن آ حاج آقا(روحانی کاروان) سخنرانی کنند. اولش داشتن از تاریخ اسلام میگفتن , منم از وقت استفاده یوخده بهینه تر کردم, بلند شدم رفتم عقبتر تا یوخده از اون هوارتا نماز و دعا و زیارتهایی که بهم توصیه شده بود اینجا بجا بیارم انجام دادم. جا دشمندون خالی آخرِکاری کتفم به اصطلاح از جا درر رفت(برای بنده زیاد عجیب نبود. کتفم مشکلی داره که گه گاهی اگه بیهوا بچرخه اینمدلی حالمو جا میاره) .
حالا حسابش رو بکن نشستی کناری جماعتی همسفری که آروم نشستن آ محو و مجذوبی حرفای روحانی کاروان آ تو داری در حدی مرگ درد میکشی. چقدر دلت میخواد دهان مبارکت رو باز کنی و با تمامی توانت هوار بکشی؟!!!! ولی باید آرووم بیشینی سری جات , تازشم آنچنان که توجه کسی رو هم جلب نکنی(آخه اون بندگانی خدا که نمی تونن حدسشم بزنن که تو در چه عالمی داری سیر میکنی؟!! فوقش فکر میکنن تو در عالم عرفان دچار حالتی عرفانی شدی ) . در عین حال مجبوری دهن مبارکت رو ببندی و آنچه تعالیم پزشکی در چنته داری اجرا کنی تا همونجوری کناری بغل دستی نشسته باشی و جاش بندازی, کتفت رو عرض میکنم. بله عزیزم استخانی به نام کتف.
خدایی تخصصی فوقی ارتپدی نیمیخواد؟؟؟ واااا خنده داشت؟ نیشت رو ببند گناه داشتم... همه ی اون حالات مثلا معنوی از توو حلقم اومد بیرون.