برای نماز صبح رفته بودیم حرم مولا اباعبدالله الحسین(ع) . بعد از نماز همه ی بروبچ کاروان جمع شدیم روبروی ضریح حبیب (قبر اصحاب امام). یه کناری نشستیم و حاج آقا _روحانی کاروانمون_ روضه ای خوندن و زیارت. بعد کم کم بروبچ پروپخش شدن. من همونجا روو پله ها نشسته بودم. روم به ضریح آقام بود و دلم مشغول....
نمیدونم چقدر گذشت شاید بیش از نیمساعت ... خانمی که با فاصله جلوتر از من روو زمین و روبه ضریح حبیب نشسته بود و یه کیف پهن و بزرگی هم توو دامنش داشت, بهم اشاره کرد که بیا. حالا حسابش رو بکن , من توو اوجی عرفان و معنویت آ سواری آسانسوری معنویت حچ خانوم عرض کردن وخی بیا... پرسیدم من؟ فرمودن آره پاشو بیا اینجا.
کلاً از اون طبقه های معراج سقوط آزاد کردیم و اومدیم پایین خدمت حچ خانوم. دلم نمی خواست از اون حال و هوا بیام بیرون, ولی خب دیگه... رفتم جلو. یه کیف مملو از تسبیح هایی 500 تایی شایدم هزارتایی.
حچ خانوم فرمودن: من یه نذر 14 هزار صلوات دارم. شوما چندتاشا برام میفرستی؟ مبهوت نگاهش کردم و با تردید پرسیدم شوما نذر کردین 14000 صلوات , اونوخت من چندتاشا برادون میفرستم؟؟؟ فرمودن:آره. چندتاشا میفرستی؟ پرسیدم: به چه نیتی؟حاجتتون؟؟
انگار میخواست منو از نذرش مطمعن کنه . گفت: آره به حاجتمم رسیدم. رسیدم. 14 هزارتا صلوات نذر کردم آ حاجتما گرفتم. حالا شوما چندتاشا برام میفرستی؟
چی چی میگفتم خب بود؟؟؟!!!!
اولاً که برای نیتی که نمیدونستم چیه باید صلوات میفرستادم , ثانیاً حالا اگه تو اتوبوسی, تاکسی, یه جایی بود که وقتی من داشت تلف میشد یا نه, خودم کار چندان مهمی نداشتم, خب چی بهتر از این, به جای اینکه بشینم به درودیوار نگاه کنم و وقتم رو تلف کنم صلوات میفرستادم, دل خودم آرووم میشد و در عین حال ایشون هم دِینش انجام میشد. ولی اینجا؟!! حرم آقام. جایی که خودم دنبال یه مثقال وقت اضافه هستم؟ کلی برنامه و نماز و دعا و زیارت و... اونهمه آدم که بهم التماس دعا گفتن.... بشینم اینجا برای نذر شوما صلوات بفرستم؟ یکی نیست به حچ خانوم بگه:خب پاشو برو خونتون صلوات بفرست. جا کسی رو هم اینجا تنگ نکن. (البته انشالله در ادامه جوابی رو که از خانم فاطمه(س) گرفتم رو عرض میکنم)...
یوخده تامل کردم و بهشون عرض کردم 5تا. پرسید چندتا از این تسبیحا بهتون بدم؟ عرض کردم خانومم اگه میخوایی 5 تا دونشا همینجا وایمیسم برادون میفرستم. ایناها. اللهم صل علی محمد و ..... همونجا وایسادم آ براش فرستادم. و بعدشم راهم رو کشیدم سمت...ضریح. جامم عوض کردم. فقط یوخده جاخورده بودم که عجب. بنده خدا یه نذری کردس. حاجتشم گرفدس. حالا اومدس میگد حچ خانوم شوما بیشین اینجا (بهترین مکان عالم) جایی که عالی ترین بهره ها رو میتونی برا خودد آ اونهمه محتاج دعایی که بهت گفتن جمع کنی , آ نذری ایشونا ادا کن. آ خودد این وسط!!!!...... شرمنده بنده بچه اصفانیم. الآنم زیری دریای الماس آ یاقوتم. از دست نیمیدم این همه را آ به جاش برا شوما برم گل بیچینم. خبسا . ولی اگه برا خودم بود. حالا انشالله وقتی برگشتم در ساعات بیکاری تشریف بیارین شاید جهت ریا هم که شدس ...
یه وقتیس دوستان دست در دست هم میدن به مهر میهن خودمون آ رفیق و رفقا و فک آ فامیل را میکنیم آباد برای اینکه طرف محتاجی دعاس آ ..... ولی نه اینکه من برم جهت درمان درد خودم یه نذری بزرگ بکنم . بعد به حاجت که رسیدم تعارفی شوما کنم ادا کردنشا.نیمیگم بدسا.!! ولی سودی کاری که برا خودم بکنم بیشترس. حداقل اینجا.
خودم من به همراهی دوستان و همکاران , چند وقت پیش, دیدیم هرکدوم یه بیمار سخت توو خونه داریم, یه نذر 14 هزار صلواتی برای سلامتی امام زمان و صدقه سر ایشون برای 5 بیمار منظور خودمون داشتیم. که بین دوستان و فامیل پخش کردیم و الحمدالله به حاجاتمون هم رسیدیم. ولی عرض کردم مکان و زمانی که طرف مقابل داره برای ادای نذر شما داره از دست میده هم مهمسس. اگه طرفدون یوخده اهلی محاسبه باشدااااااا این مدلی خرجش نیمیکنه. اصفانی جماعتا اگه بیبیند امروز سرش کلیییییییی کار ریخدس آ از آب و نون هم خبری جالبی نیست همون سحر نیتی روزه میکنه آ یه روزه قضا شدشا جبران میکنه . اینجوری یوخده از آتیشی جهنمش سبکتر میشه. جوانیت روو دریاب. جوونیت تلف نشده باشه...
البته عرض کردم , جوابی این کارما بعداز ظهرش گرفتم.(جواب کارم رو گرفتم. اینکه طول ذکر و زیارت مهم نیست, عمقش. اینکه میتونستم خودم رو در اوج معراج تصور نکنم. قبول کنم ولی بعدا توی راه بفرستم) آخه اون حچ خانومم منا بیکار دیده بود. یه جوونی که بیکار نیشسس آ فقط یوخده یوخده گریه میکنه. با خودش فکر کرده بود که بزار جوونی هموطنما به راهی راست هدایتش کنم. یه کاری مفیدم کرده باشه.
خب همینم باعث شد از جام وخیزم برم جلو یه زیارت دلچسب به نیابت بخونم. یه نماز یس و الرحمن به نیابت مادربزرگ از دست رفته ی خودم بخونم. مادربزرگی که همه ی وجود و شخصیتم رو از ایشون دارم. این نماز رو هم همیشه مشهد که مشرف میشدیم بعد از زیارت پشت درب ورودی رواق اصلی می ایستاد. ... خدا رفتگانی شومارم بیامرزد.
برای صبحانه رفتیم هتل و قبل از اذان ظهر برای نماز برگشتیم حرم .
توو درگاه ورودی روبروی ضریح نشسته بودم و مشغول... امروز روز دوم زیارتم بود و من کمی چشمام بازتر شده بود. حالا ضریح رو میدیدم. شیش گوشه بودنش رو حس میکردم. اینکه در محضر آقام اباعبدالله الحسین(ع) و فرزندانشون هستم. اینکه اینجا به محضر آقا و عزیز دردانشون(حضرت علی اصغر) و جوان برومندشون (حضرت علی اکبر) هستم.
دوتا خانم ظاهراً تهرونی. طرفای کرج... دوتا خواهر. اومدن کنارم, یکیشون ایستاد به نماز. دومی که روبه منهم بود, اومد نشست جلوی من, تعارفش کردم که مفاتیح رو بهش بدم, گفت من که سواد ندارم. پرسیدم پس زیارت چی میخونین؟ گفت من هیچی فقط نشستم صلوات میفرستم.(جواب کارقبلیم رو گرفته بودم) برگه ی زیارت عاشورا توو دستم بود. گفتم میایین باهم زیارت عاشورا بخونیم؟ چشماش برقی زد, عینی خانوم جون... با هم زیارت عاشورایی دلچسب خوندیم. جاتون خالی آقام امام حسین امروز شیرینی که تعارفم کردن عسل بود. عسل. ممنونم آقاجان. توو آستانه ی درب ایستاده بودم, به نیابتِ عزیزان, سلامی دادم و آرووم روونه ی هتل شدم. زیارت شیرینی بود.عسل.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نسل جوان را به جهان رهبری
جلوه ی توحید، علی اکبری
هر که هوای رخ احمد کند
در تو تماشای پیمبر کند
*ولادت باسعادت سرو باغ احمدی، آینه ی محمدی و روز جوان مبارک*