شب جمعه بود با بابا رفتیم روضه.حاجی نوحه ای میخوند که تموم بغضهام رو میپوشوند:
هنوز میرسد از کوچه های شهر حجاز ، صدای گریه ی زهرا ، در انتظار فرج
هنوز در همه عالم میان دشمن و دوست، علی ست بی کس و تنها ، در انتظار فرج
هنوز می رسد از چاه های کوفه به گوش، صدای ناله ی مولا ، در انتظار فرج
هنوز ناله که می کرد از جگر امام حسن، گشوده دست دعا را ، در انتظار فرج
هنوز پرچم سرخ حسین، منتظر است گشوده ، چشم به صحرا ، در انتظار فرج
هنوز می رسد آوای دل ربای حسین؛ ز نوک نیزه ی اعدا ، در انتظار فرج
هنوز تشنه لبان، اشکشان بود جاری ، کنار کشته ی سقُا ، در انتظار فرج
هنوز خون شهیدان کربلا جاریست ز چشم زینب کبری ، در انتظار فرج........