شب جمعه بود و دلها همه در جستجوی مهدی فاطمه(عج). از صبح بغض سنگینی روو دلم خیمه زده بود. اما مشغول کارهای خونه تکونی بودم و وقتی برای دم دادن به صدای ناله ی دلم رو نداشتم. تا بالاخره شب راهی مجلس روضه ی خانم فاطمه زهرا شدیم. ماشین رو توو کوچه، روبروی درب منزل حاج آقا ژارک کردیم.کمی زود رسیده بودیم. صدای نوحه بلند بود. حاج آقا نمازی هنوز نیومده بودن...
روضه خونه مجلس پشت بلندگو بود و داشت با آقا صاحب الزمان حرف دل میزد:
گرهی نیست که با دست شما وا نشود سائلی نیست که روزی خور اینجا نشود.
نفسی هست اگر یُمن قدمهای شماست. مرده ای نیست که با نام تو احیا نشود.
جلوه ای گر نکنی کوشش ما بی ثمر است جز به آیات شما ، هیچ ، محیا نشود.
آنقدر ناله کنم تا که امانم بدهی گر تو راضی نشوی نامه ای امضا نشود...