سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

  وقت برای حق الله خیلی کم بود. تا جا داشت و وقت بود سعی در خوندن نماز قضا داشتم، و البته روزه ، ولی چه کنم که از پس همش تو این ایام گرم و روو به تابستون بر نمی اومدم. پس به توصیه ی روحانی کاروان تووی وصیتنامه آوردم و ... خدایی بار کارهای عقب افتاده برای اون دنیا زیادسسا. خدا خودش یه جورایی رحمم کنه که اوضاع خیتس... خدا خیرشون بده ما توو محله خودمون یکی - دوتا مسجد هستن که امام جماعت هر شب بعد از نماز عشا ، یک دوره کامل نماز یومیه (17 رکعت نمازهای صبح-ظهر-عصر-مغرب-عشاء) نماز قضا به جماعت برگزار میکنن. این مدلیش برای آدمهای تنبلی مثل من کار ساز هست. 

  حق الناس هم وقت کم داشتم. قستِ وام که دارم سپردم به پدر بزرگوارم که اگه بلایی سرم اومد ایشون پرداخت کنن گریه‌آور. مالی مردوم تا اونجا که خودم یادم بوده نخوردم، یعنی امیدوارم حساب و کتابهام درس باشن. کمترین کاری که میتونستم انجام بدم این بود که نفَسهام رو به اذکار الهی آشناتر کنم، منظورم اینه که بین اونهمه توصیه ای که به من شده بود که این نماز رو بخون و اون دعا و اون یکی زیارت رو بخون..... شروع کنم از همینجا بخونمشون که حداقل با معنا و محتوای اونها آشنا بشم.

  بار خطا و گناه که زیاد دارم و داشتم برای نوشتن توبه نامه و سعی در توبه اساسی و واقعی، ولی شوخی نبود می خواستم راهی بشم، اتفاقات بد هم قرار نیست فقط برای دیگران بیوفته، خداییش سخت بود ولی تووی این روزهای باقیمونده با خدای خودم بیشتر خلوت میکردم،..

  برای اون تذکری که داده بودن در مورد کنار گذاشتن کینه و کدورت. ببین به دوران بچگی که آدم مفهوم کدورت و کینه رو بلد نیست، بیشتر در حد قهر و آشتی بچگونه هست، از یه زمانی به دور جوانی در جریان اتفاقات منفی و سنگینی که ممکنه برای خودش یا اطرافیانش بیوفته با این مفاهیم سنگینتر و منفی آشنا میشه. راستش من آدمی هستم که از خیلی وقت قبل از این، از همون زمانی که گهگاهی یه اتفاقاتی در طول و عرض و ارتفاع زندگی خودم و اطرافیانم رخ میداد ، سعی میکردم نگذارم مدت دار بشه. یعنی اگه توو سیلی می خوردم ، یا در جا میزدم تا جبران شده باشه و بعدشم بهش ثابت میکردم که ببین حقت بود زدی- زدم ، و یا اگه از پس طرف برنمیومدم،  گذشت میکردم و  اگه از پس خودم برنمیومدم و نمتونستم گذشت کنم ، کلاً طرف رو از ذهن و خاطرم فراموشش میکردم. این یه کار رو تونستم انجام بدم.

  تنظیم وصیتنامه خداییش یوخده سختس. ولی من تابه حال دو سه مرتبه نوشتم. البته فقط به پدر بزرگوارم سپردم که فلان جا گذاشتم ( آخه میدونم بنده خدا نمی رن سرش)، ولی اگه به کس دیگه می سپردم حتما می رفتن ببینن من توو زندگیم چیکاره هستم..

  و اما اصلاح نیت ... امسال به دلم خیلی آمال و آرزووهاست. دفعه ی قبل که به زیارت عتبات رفته بودم، نتونستم بعضی کارها رو به درستی انجام بدم. امسال می خواستم ، نیتهایی که توو ایام محرم کرده بودم ، آرزووهایی که از قبل داشتم در زیارت مولا امیرالمونین انجام بدم، از آقا ابالفضل العباس طلب کنم، مقابل امام حسین ... آمام موسی کاظم و امام جواد ع... امام هادی و امام عسگری و مادر و عمه  امام  زمان عج.... داشته باشم، همش رو درست تر و صحیح تر به سرانجام برسونم.

روزهای آخر رو گذاشته بودم برای حلالیت طلبیدن و خداحافظی از دوست و آشنا...

سخت بود. منظورم اینه که حجم کاری زیاد شده بود. این روزهای آخر باید سعی میکردم از امور مادی و دنیای معطر و رنگارنگ و خلاصه از اقتصاد جهانی جدا میشدم. دنیایی که تا لحظات آخر باهاش کار میکردم. اعتراف میکنم که بارم چندان هم سبک و سهل و آسان برای سفر نبود. ولی خب دیگه به هر مصیبتی بود بستمش.

توو روزهای آخر یه سری هم رفتم گلزار شهدا. به   سیدحسین و   سید مسعود و حاج آقا رحیم ارباب ، حاج خانم امین. آیت الله اشرفی اصفهانی. آیت الله شمس آبادی... التماس دعا گفتم.

         http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/pakravan/686bd044f79340e69ef561c45e008369.jpg

 

نمی دونم چرا ، ولی امسال به سبک دیگه ای ته دلم ناآرووم شده. امسال تمام توسلم به خانم فاطمه ی زهرا (س) بود ، اینکه دستم رو بگیرن و یاریم کنن تا بشوم آنچه که باید، برسم به آنجایی که باید. ... یازهرا یاریم کن... گاهی حراس به آسمون قلبم قالب میشد ، از این جهت که اگه توانم مغلوب بشه و نتونم...

یادم افتاده بود به امید بخش ترین جمله ای که سالهای سال هر روز از روو دیواری توو خیابون 22بهمن میخوندم:

"به امید دستهای یاریگر مهدی فاطمه(عج)"

آره قوت قلب بود برام ، امید به دستهای یاریگر اباصالح المهدی(عج) .

بالاسر ساکم نشسته بودم و بارسفر می بستم و خودم برای خودم زمزمه میکردم با خانم حرف می زدم، یاری می خواستم و ناخودآگاه چشمهای نمناکم ، مواج میشد:..

مادرم، مونس جانم، به تو ایمان دارم
دلبرم، سرو روانم، به تو ایمان دارم...

با خانمم حرف میزدم و دردودل میکردم، که امسال دستم رو محکمتر بگیرین، التماستون میکنم... من انگار آمادگی کمتری دارم برای زائر شدن .. یازهرا...

توو روزهای آخر به آقام اباصالح المهدی(عج) متوسل شده بودم، که آقا جان دارم راهی عتبات میشم ،آقا جان دیگه سفر اولی نیستم که خیلی چیزا رو به این بهونه به دیگران واگذار کنم و خیلی راحت بدون هیچ سختی خودم باشم و یک دریا زیارت. آقاجان احساس میکنم بارم سنگین تر از قبل شده . آقاجان نمی دونم چرا ، ولی ته قلبم محکم نشده... آقاجان می ترسم نتونم برگه ی عفو خودم رو بگیرم، می ترسم نتونم لحظه هام رو طلایی کنم، می ترسم نتونم....

آقاجان دارم با دریایی از حاجات قلبی و حاجات دنیوی و اخروی راهی میشم. آقاجان دارم با یک بار سنگین از برنامه هایی که برای لحظه هام دارم راهی میشم. آقاجان کمکم کنید بتونم بهترینهاش رو عملی کنم و به اصلح حاجاتم برسم....

به امید دستهای یاریگر

                    مهدی فاطمه(عج)