سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

سعی کردیم توو بیشتر جایگاه هایی که به یاد اولیای الهی توو صحن مسجد کوفه مقام بنا کردن نماز نافله ای بخونیم.

 بعد از نماز جماعت ظهروعصر زدیم از مسجد کوفه بیرون. حال و هوای خوبی داشتم. اینکه توو مکان مقدسی حضور داشتم و نماز خوندم که بزرگترین پیامبران الهی و امامان معصوم، عابدین و صالحین خداوند با خدای خودشون راز و نیاز کردن... سعی میکردم با جاری کردن اذکار و خوندن دعاهایی که بهم توصیه شده بود اون حال و هوا رو توو دلم ساکن و پایدار کنم.

اتوبوس که به سمت هتل راه افتاد اولش خوب بود، یعنی همه آرووم بودن و هرکسی با بغل_دستی خودش مشغول حرف زدن. ولی ظاهراً مداح کاروان زیادی جو گیر شده بود. نمیدونم با مدیر کاروانمون چی تنظیم کرده بودن که بلندگو رو گرفت دستش و بسم الله....شروع کرد به یه سبک خاصی ...

 با خودم گفتم طوری نیست باید یه چنین صحنه هایی رو هم ببینی تا تفاوت کاروان تا کاروان برات جلوه کنه. قدر بشناسی. طوری نیست حالا امشب که رفتی حرم آقا امیرالمومنین ع از عمق جان برای موفقیت روز افزون همسفرای پارسالت دعا کن و توو دعا کردنت از آقا امیرالمومنین ع بخواه لیاقت زیارت هرساله ی چهارده معصوم رو با بهترین کاروان ممکن بهت بدهند تا بتونی هرسال بیشتر و بهتر و عمیقتر از سال قبل به درک زیارات برسی.

دلم می خواست لحظه هام رو تلف نکنم. حواسم باشه کجا اومدم. بیش از هرچیزی کیفیت بهره وری هام رو روزافزون کنم. روزهای اول سفر بودیم. ظاهرا زیاد هم نباید روو برنامه های نوحه و زیارت خوندن کاروان حساب باز کنم، جای شکرش باقیست توو گوشیم چندتا فایل صوتی داشتم ... 

اللهم الرزقنا توفیق طاعه...