امشب آخرین شب مراسمِ... مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا. امام حسین(ع). مراسمی که خانواده ی مهندس محمدرضا کمیلی به جای مراسم چهلمین روز درگذشت براش گرفتن.
یکی از حاج آقاهای کاروان، یه آقای جا افتاده، با چهره ی مهربونی بودن، بنده خدا همه جا برای همه پا خیر بود. همه جا همراه و همکلام مدیر کاروان و روحانی بود.
حاج آقا کمیلی. اسمش برام آشنا بود... یادم اومد، از بروبچه های مسجد شنیده بودم، از خادمای اصلی و قدیمی و از مسئولین فرهنگی هیئت انصارالمهدی و موسسه فرهنگی شهید مدرس و... هستن. چندسالی هست بیماری سختی مبتلا شدن، و حالا این حاج آقا و حاج خانم که همسفر ما هستن پدر و مادر اون آقای مهندس کمیلی هستن. همون خادم الحسینی که چندسالی هست در پایان همه ی نوحه ها و روضه ها برای سلامتیش دعا میکنن. بین بروبچه های مرکز فرهنگی مدرس همیشه ذکر خیرشون بوده و هست ، اونهم با یه تعصب خاصی... توو کاروان هم همه حاج آقا کمیلی رو که میدیدن خودبه خود ذکر اللهم شفع کل مریض بر زبانها جاری میشد... این سالها همش با روحیه و استقامتِ خود مهندس و البته دعای خیر بروبچه هایی که شاگردیِش رو می کردن تاب آورده.
توو ماه رمضون شنیدم... که رحمت خدا رفته.
الگوی صبر و استقامت شده برای همه ی بروبچه های هیئت و موسسه فرهنگیشون.
سخنران مراسم حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی بود. از وصیت این خادمالحسین میگفت...
دیشب مداح مراسم، شاید از زبون مرحوم کمیلی میخوند:
گفت کارت چیست ؟
گفتم یا حسین ! چند سالی میشود، کفشهای گریه کن ها را مرتب می کنم.
من تمام خلق را یکروز عاشق میکنم.
من تمام شهر را از تو لبالب میکنم.
هر سحر از پنج تن، گریه تقاضا کرده ام.
آخه هر چه دادند را یکجا خرج زینب میکنم.