سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

بعدازظهر جمعه بود و دلها همه هوایی...

کرببلا سوز دل شیعه جماعت رو بیشتر میکنه. رفتم اول حرم آقا ابالفضل و قبل از غروب زدم بیرون، نمی دونم چرا ولی هنوز با آقا ابالفضل العباس خودمونی نشدم. یه جاهایی ازش شرمنده ام. نتونستم... نتونستم حاجتی رو که همه دوست و رفیقام توصیه کردن از حضرت عباس طلب کن رو مطرحش کنم. همیشه جلوی آقا ابالفضل که قرار میگیرم بیخیال حاجت میشم و فقط میگم آقا بیخیال.

قبل از غروب زدم بیرون و فضای بین الحرمین رو با دعای سمات طی کردم به سمت حرم آقا اباعبدالله. نسبت به شب قبلش حرم امام حسین علیه السلام خلوت بود.

برای نماز مغرب و عشا توو صحن و سرای مولا بودم. هنوز صفوف نماز جماعت تکمیل نشده بود. نشسته بودم عقبتر ، رووی سکوها، مفاتیح رو برداشته بودم و با خوندن زیارت جامعه کبیره صفا میکردم. 

:.... اشهدالله و اشهدکم، انی مومن بکم و بما امنتم به، کافرٌ بعدوکم،  وبما کفرتم به

.... مومن بایابکم،  مصدق برجعتکم،  منتظر لامرکم،  مرتقب لدولتکم،  اخذ بقولکم، عاملٌ بامرکم

.

.

********

*امان از وقتی یه همشهری بیاد با نیت فضولی وقتت رو تلف کنه اونهم به سبک خاصی اصفانیش.

توو بهترین صحن و سرای عالم، اندر حال و هوای خودم نشسته بودم و با مولای خودم عاشقانه میگفتم... (برای اینکه راحت باشم و رفیق و آشنایی مزاحم حال و هوام نشه و من هم برای کسی مزاحمت نداشته باشم، با یه روبنده نشسته بودم، آخه توو صحنِ حرم امام حسین علیه السلام، خانوم و آقا مختلط هستن، من اینجوری با روبنده راحتتر هستم همیشه، نگاه خودم به سمت ضریح مولاست و میدونم اینجوری نگاه کسی رو هم به خودم جلب نکردم)

اندر احوالات خودم بودم که یه هویی یه حچ خانومی اصفانی اومد جلو آ با یه سلام و علیک اول مطمعن شد که من ایرانیم آ بعدش این مدلی شروع کرد:

مؤدبحچ خانوم دنبالی یه مفاتیحی با خطی درشت میگردم تا برا مادرم ببرم اون جلو نیشسس، کناردون هست؟

نکته بینعرض کردم : نیمی دونم. اگه باشه اینجا توو جا قرآنیس.

مؤدبحچ خانوم، خدای نکرده قصدی فوضولی نداشتما، ولی یه سوالی، چرا رووبنده گذاشتین؟

نکته بین همینجوری، اینجا راحتترم آ سرم به زیارت خوندنی خودم گرمس.

مؤدبحچ خانوم، یعنی بیرون روبنده نیمیبندین؟

نکته بین نه حچ خانوم. کتابی که میخواستین رو پیدا کردین؟

مؤدببله . قربونی دسسدون. کتابا برا مادرم میخواستم. بنده خدا روو ویلچرس. کاروانمون دیشب رفتن کاظمین آ امشب برمیگردن، حچ خانوم برامون دعا کنین، من برخاطری مادرم وایسادم همینجا.

نکته بین محتاجیم به دعا. اتفاقا من التماسی دعا دارم. شوما جا مادری من هستین و پیشکسوت، جایگاهدون پیشی خانم فاطمه ی زهرا عزیزترس.

مؤدبمن؟ حچ خانوم یعنی اینقده پیرشدم؟ حچ خانوم شوما چند سالدونس؟

نکته بین یه هو خندم گرفت که آی وای چی چی گفتم. حالا حوصله مم سر رفته بود آ میخواستم این گپ و گفتمان مهربانانه را ختمی به خیرش کنم.

.................خلاصه که نیم ساعتی مخم کار گرفته شده بود و وقتم تلف...  تا وقت اذان مغرب.