بعد از نیم ساعت نماز و استراحت راهی سایت شدیم... بروبچ، هر کدوم رفته بودن سر پروژه ای که رووش کار میکردن. من کارم توو اتاق کنترل بود. آقای دکتر حین رفتن سمتِ اتاق کنترل یه تذکر کوچیک داد: خانم مهندس فقط حواست باشه به دوربینِ سازمان انرژی که برای آمریکاییها زبون در نیاریها !!!!!
گفتم: آآآ کووو.کجاست؟
فرمودن: توو پاگرد. یه جایی که به بیشترین وسعت و مساحتِ ممکنه مسلط باشن. حین رفتن توو اتاق کنترل دوربین رو دیدم. آمریکاییها بیش از اونکه تصور کنیم حواسشون جمعس. یعنی ذاتاً 60 الی 70 تا حواسی آدم ذاتی دارن و البته یه 300 الی 400 تا حس هم اِز جَک و جونِوَرا توو جنگل و اقیانوس آ مرغ و خروسها قرض کردن تا بتونن همیشه با کمترین عملِ نمایانگر پیچ و مهره های تکنولوژی و پیش رفت ایرانی جماعت رو از هم واز کنند.
هر دشمنی که به تو چپ نگاه کند خار میکنم
پوزش به خاک کشم، زندگی اش تار و مار میکنم
اتاق کنترل خیلی وسیع و مجهز بود. رشته فنی مهندسیها خوب درک میکنند. بخصوص بروبچی که رشته هاشون مرتبط هست با اتوماسیون، ابزاردقیق، قدرت، مهندسی تکنولوژی، مدیریت پروژه و ... یکی از لذتبخش ترین قسمتهای کنترل پروژه کار روو اتاق کنترلس.
ساعتی که توو اتاق کنترل نشسته بودم آ عملی پروژه ی روو دستم رو چک میکردم خیلی لذتبخش بود. همه ی اون دستگاهها رو یکجا جلوی چشمم داشتن کار میکردن.
اونهمه تابلو برق، اون همه دستگاههای کنترل PLC اونهمه نمایشگری که توسط کاربرهای قدر قدرتشون داشتن سایتی با اون عظمت رو کنترل میکردن. ما هر کدوم فقط قسمتی رو اونهم به صورتی غیر عملی مهندسی کنترل میکردیم... اصلاً دلم نمی خواست یادم بیاد که اون اوبامایی مادِر مُرده چه غلطا کردِس آ یه وقتایی چه خوابایی برای اینهمه تجهیزاتی ما دیدس آ این آدِما ظریف مَریفی مام چقدر عینی ..... احساسی خاکبِسری کَردند جلوشون.
برای اینکه اون حِسی تَلخ اِز توو ذهنم بِرِد بیرون ، پاشدم رفتم پا تابلو برقایی که با بندبندشون میشد عشق و حال کرد. دکتر که ذوق و شوق رو توو لحنی کلامم میدید، یوخده برام همونجا توضیحات بیشتری داد جهت راهنمایی و بعد هم پیشنهاد داد بریم قسمتهای دیگه یی که هنوز ندیده بودم رو ببینیم. ظاهراً شامل قسمتهایی از پروژه میشه که طراحیش دست خودشون بوده.......
و من الله التوفیق.